- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۲/۰۲
- بازدید: ۲۰۰۹
- شماره مطلب: ۱۰۸۱
-
چاپ
دزدی بوسه
سر تو نقش فلک نقش بیابان بدنت
بازی کیست که پیدا شده در سوختنت
نتوان برد به تنگی دهان تو حسد
بس که پر خون شده از طعن حسودان دهنت
بوی خاک از دم افلاکی تو میشنوم
بس که این قوم دویدند میان سخنت
آهوی چشم خطا نیست اگر رم بکند
سایۀ تیغ که افتاده به جان چمنت
دجله برخیزد اگر موج زند پیکر تو
گردن تیغ کشیده است به دیدار تنت
خیزران کرد خجل طایفۀ نیها را
بوریا را نتوان گفت چرا شد کفنت
نیزه را حکم بر آن است که دستی بِبُرند
ای که صد بوسه ربوده است سنان از دهنت
کربلا را مکن از هیئت انصار دریغ
همره معنی خود شاعر شیون سخنت
-
سلطان کربلا حسن است
دعای زندهدلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بیصدا حسن است -
شور و شیرین
به یاد آن لب شیرین که مصطفی بوسید
ز پا درآورد آخر سرشک شور مرا
-
حاصل عمر
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم:
یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد
-
بساط گریه
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»
شنیدهام که گدا موج میزند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
دزدی بوسه
سر تو نقش فلک نقش بیابان بدنت
بازی کیست که پیدا شده در سوختنت
نتوان برد به تنگی دهان تو حسد
بس که پر خون شده از طعن حسودان دهنت
بوی خاک از دم افلاکی تو میشنوم
بس که این قوم دویدند میان سخنت
آهوی چشم خطا نیست اگر رم بکند
سایۀ تیغ که افتاده به جان چمنت
دجله برخیزد اگر موج زند پیکر تو
گردن تیغ کشیده است به دیدار تنت
خیزران کرد خجل طایفۀ نیها را
بوریا را نتوان گفت چرا شد کفنت
نیزه را حکم بر آن است که دستی بِبُرند
ای که صد بوسه ربوده است سنان از دهنت
کربلا را مکن از هیئت انصار دریغ
همره معنی خود شاعر شیون سخنت