- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۲/۰۳
- بازدید: ۱۲۴۲۸
- شماره مطلب: ۱۰۸۰
-
چاپ
خلوت مولا
چون روی تو چو روی به صحرا گذاشتند
داغ لب تو بر دل دریا گذاشتند
فطرس کجاست حق پرش را ادا کند
اینان تو را به معرض گرما گذاشتند
پایی که بر دهان شریفت نهادهاند
اول به روی چادر زهرا گذاشتند
زوایهای ز مسجد کوفه است سینهات
این نیزه را به خلوت مولا گذاشتند
خاک فلک به معجر زینب که در سپاه
پیراهن تو را به تماشا گذاشتند
-
سلطان کربلا حسن است
دعای زندهدلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بیصدا حسن است -
شور و شیرین
به یاد آن لب شیرین که مصطفی بوسید
ز پا درآورد آخر سرشک شور مرا
-
حاصل عمر
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم:
یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد
-
بساط گریه
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»
شنیدهام که گدا موج میزند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
خلوت مولا
چون روی تو چو روی به صحرا گذاشتند
داغ لب تو بر دل دریا گذاشتند
فطرس کجاست حق پرش را ادا کند
اینان تو را به معرض گرما گذاشتند
پایی که بر دهان شریفت نهادهاند
اول به روی چادر زهرا گذاشتند
زوایهای ز مسجد کوفه است سینهات
این نیزه را به خلوت مولا گذاشتند
خاک فلک به معجر زینب که در سپاه
پیراهن تو را به تماشا گذاشتند