- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۲/۰۸
- بازدید: ۵۳۰۳
- شماره مطلب: ۱۰۷۵
-
چاپ
طالع
پسرم رفت و طالعم برگشت
خشک لب رفت و دیدهام تر گشت
نه که امروز مصطفی شده است
از قدیم این پسر پیمبر گشت
در طواف رسول، خونین شد
هر سنان که به گرد اکبر گشت
سرشکسته شده است کوفه دوبار
مصطفی هم شبیه حیدر گشت
خون دویده است بر رخ گل من
یاس چون لالههای احمر گشت
سر به سرگشته بیع اکبر و من
تا رخم با رخش برابر گشت
جلوههای حسین، رنگین است
گاه اکبر شد و گه اصغر گشت
مطلع معنی است مقطع او
پسرم رفت و طالعم برگشت
-
سلطان کربلا حسن است
دعای زندهدلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بیصدا حسن است -
شور و شیرین
به یاد آن لب شیرین که مصطفی بوسید
ز پا درآورد آخر سرشک شور مرا
-
حاصل عمر
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم:
یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد
-
بساط گریه
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»
شنیدهام که گدا موج میزند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
طالع
پسرم رفت و طالعم برگشت
خشک لب رفت و دیدهام تر گشت
نه که امروز مصطفی شده است
از قدیم این پسر پیمبر گشت
در طواف رسول، خونین شد
هر سنان که به گرد اکبر گشت
سرشکسته شده است کوفه دوبار
مصطفی هم شبیه حیدر گشت
خون دویده است بر رخ گل من
یاس چون لالههای احمر گشت
سر به سرگشته بیع اکبر و من
تا رخم با رخش برابر گشت
جلوههای حسین، رنگین است
گاه اکبر شد و گه اصغر گشت
مطلع معنی است مقطع او
پسرم رفت و طالعم برگشت