- تاریخ انتشار: ۱۳۹۱/۰۹/۰۶
- بازدید: ۳۲۴۴
- شماره مطلب: ۱۰۶
-
چاپ
آتشم زدند...
این اشکها به پای شما آتشم زدند
شکر خدا برای شما آتشم زدند
من جبرییل سوخته بالم، نگاه کن!
معراج چشمهای شما آتشم زدند
سر تا به پا خلیل گلستان نشین شدم
هر جا که در عزای شما آتشم زدند
از آن طرف مدینه و هیزم، از این طرف
با داغ کربلای شما آتشم زدند
بردند روی نیزه دلم را و بعد از آن
یک عمر در هوای شما آتشم زدند
گفتم: کجاست خانۀ خورشید شعلهور
گفتند: بوریای شما، آتشم زدند
دیروز عصر تعزیه خوانان شهرمان
همراه خیمههای شما آتشم زدند
امروز نیز نیّر وعمان و محتشم
با شعر در رثای شما آتشم زدند
-
آیات ابراهیم
به منبر میرود دریا، به سویش گام بردارید
هلا! اسلام را از چشمۀ اسلام بردارید
مبادا از قلمها جا بیفتد واژهای، اینک
که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید
-
ماه، در کسوت سقا به میان آمده است
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتندگرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت
ماه از میسره، خورشید هم از میمنه رفت -
حسن ختام
نه تنها در وداع تو جدا شد جان من از من
که میآمد صدای نالههای پنج تن از مناز آنجایی که وابسته است جان من به جان تو
جدا کردند سر از تو، جدا کردند تن از من
میان معرکه هم زخم، هم جان باختن از تو
میان خیمهها هم سوختن، هم ساختن از من -
نفهمیند یاسین را
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاددگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک
دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد
آتشم زدند...
این اشکها به پای شما آتشم زدند
شکر خدا برای شما آتشم زدند
من جبرییل سوخته بالم، نگاه کن!
معراج چشمهای شما آتشم زدند
سر تا به پا خلیل گلستان نشین شدم
هر جا که در عزای شما آتشم زدند
از آن طرف مدینه و هیزم، از این طرف
با داغ کربلای شما آتشم زدند
بردند روی نیزه دلم را و بعد از آن
یک عمر در هوای شما آتشم زدند
گفتم: کجاست خانۀ خورشید شعلهور
گفتند: بوریای شما، آتشم زدند
دیروز عصر تعزیه خوانان شهرمان
همراه خیمههای شما آتشم زدند
امروز نیز نیّر وعمان و محتشم
با شعر در رثای شما آتشم زدند