دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
در کربلا دادند درد عاشقی را

وقتی که آوردند قرآن را به مشهد

جان را به تن دادند، جانان را به مشهد

 

شد پایتخت حاجت عالم، خراسان

یعنی که باید برد تهران را به مشهد

 

روضۀ «بس کن رباب»

به سنگفرش و به حوض و به آب دقت کن

به طرز نقش، به رنگ و لعاب دقت کن

 

ببین چه طور نشسته به محضر گنبد

به صحنۀ ادب آفتاب دقت کن

 

باید فقط شما ببری کربلا مرا

روز ولادت تو غزل آفریده شد

مفعول و فاعلات و فعل آفریده شد

 

پلکی زدی و معجزه‌ای را رقم زدی

از برق چشم‌هات زحل آفریده شد

 

ازشهد غنچۀ لب پر خندۀ شما

در چشمۀ بهشت، عسل آفریده شد

 

عطر و بوی نجف و کرببلا می‌آید

چه خبر هست که در کون و مکان غوغا شد؟

 چه خبر هست که اینگونه جهان شیدا شد؟

 چه خبر هست که پرهای ملائک وا شد؟

 چه خبر هست مگر معجزه‌ای برپا شد؟

خوب شد مشهد الرّضا داریم

قطعه قطعه زمین پر از شور است

نغمه‌ها در ردیف ماهور است

 

دل مهدی فاطمه شاد و

آسمان صحن بارش نور است

 

باز روشن شده است چشم فلک

چشم بیمار قلب، شب کور است

از مشهد الرضا به سوی کربلا

 

اول تو را، خدای کریمان ! تو را سپاس

آخر تو را رحیمِ رحیمان تو را سپاس

 

اینک زبان بنده نوازی گشوده‌ای

کَلِّمنی ای خدای کلیمان تو را سپاس

ساک خود وا نکرده زائر شد

از سر پیچ جاده راه افتاد

با صفا صاف و ساده راه افتاد

پا برهنه پیاده راه افتاد

پدر خانواده راه افتاد

خواهری نیست اینجا کنارم

لب خشک و داغی که در سینه دارم سبب شد که گودال یادم بیاید اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را قرارست امشب جوادم بیاید قرار است امشب شود طوس، مشهد شود قبله‌گاه غریبان مزارم

لذت دیدار

من دربه‌در پنجره‌‌فولادم و دیری‌ست

بین من و آن پنجره دیوار زیاد است

 

گندم به کبوتر بدهم، شعر بگویم

آخر چه کنم؟ در حرمت کار زیاد است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×