دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
جمـال بـی نهایت

ای متجلـی از رخت، جلـوۀ حسن داوری

غیـر نبـی بـه انبیـا داده خـدات برتـری

 

هم به زمین امامت و هم به سمات، سروری

خلقت و طینتت همه، فاطمی است و حیدری

پیکر جد غریبت سر نداشت

ای سراپا حسن حیّ ذوالمن

سوّمین ابن الرّضا، دوّم حسن

 

ای هزاران آفتاب مشتری

یا اباالمهدی، امام عسکری

اشاره

امشب دو دیده‌ام ز غمت پُر ستاره است

آن را که نیست چاره به‌جز این، چه چاره است؟

 

در سامرا اگر چه نشد زائرت شوم

دل را به یاد مقتلت از جان کناره است

عمر تو کوتاه چو یک برگ گل

ای به فلک کرده ملک پروری

زهره و شمس و قمرت مشتری

 

یازدهم اختر برج هدی

یوسف زهرا حسن العسکری

ظهر عطش

مادرت نیست ولیکن پسرت هست هنوز

جای شکر است که مهدی به سرت هست هنوز

 

نفست تنگ شده کنج قفس افتادی

باز خوب است که این بال و پرت هست هنوز

نجف و کربلا دلم لرزید

قصد، قصد زیارت است اما، مانده اول دلم کجا برود

حال و روز مرا هر آنکس دید، گفت باید به کربلا برود

 

نجف و کربلا دلم لرزید، مشهد و کاظمین، خوب آمد

یازده بار استخاره زده، تا بفهمد به سامرا برود

چقدر روضه‌ها شبیه هم است

 

آنکه بر محضر شما نرسد

مطمئنا که تا خدا نرسد

 

بهتر است اینکه زیر خاک رود

آن سری که به سامرا نرسد

گریه کن...

در بسترش نشسته فقط آه می‌کشد

با چشم خیس نالۀ جانکاه می‌کشد

 

در بسترش نشسته سرش درد می‌کند

می‌سوزد از درون جگرش درد می‌کند

به رقیه قسم!

سامرا، از غم تو، جامه‌دران است هنوز

چشم «نرگس» به جمالت، نگران است هنوز

 

دل شهزادۀ روم، آینه‌ی دلبری‌ات

تاک‌ها مست تو و این لقب عسکری‌ات

روضه‌های خیزران

باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد

وقتی که با تو اینچنین نامهربان باشد

 

ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم

جایی که فرزندت در آنجا روضه‌خوان باشد

 

ما اهل بیت، حامل فریاد زینبیم

من آن مسافرم که دو چشمم بهاری است

بارانِ غربتم به روی گونه جاری است

 

من آن مسافرم که ز اجداد اطهرم

غربت برای زندگی‌ام یادگاری است

دل‌های شیعیان همه در انحصار توست

ما بنده‌ایم، گرم تمنای اهل بیت

در سینه‌ام نشسته رد پای اهل بیت

دل بسته‌ام به وعدۀ فردای اهل بیت

بر پای سفره‌های حسن‌های اهل بیت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×