دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
قمر مبارک

ای بحر شرف، گهر مبارک ای شمس ضحی، قمر مبارک

ای بانوی شهر، شهربانو دیدار رخ پسر مبارک

از کربلا با قلب مضطر حرف دارم

عمامه بر می‌دارم از سر ، حرف دارم

هر جا بیاید نام مادر حرف دارم

 

هر چه می‌آید بر سر ما از سقیفه ست

از غربت بسیار حیدر حرف دارم

 

از سیلی و دیوار و میخ در بماند

این بار از یک داغ دیگر حرف دارم

مثل مزارت مانده خلوت روضه‌هایت

من از تبار باقرم مردم بدانید

دل بیقرار باقرم مردم بدانید

مست و خمار باقرم مردم بدانید

امروز یار باقرم مردم بدانید

فردا کنار باقرم مردم بدانید

حجره چو گودال سرخ گشت

از شام تا هشام فقط ناامید شد

پیش رقیه آخر سر روسپید شد

 

از سَم گذشته بود، دلیل شهادتش

این بود که مصائب زینب شدید شد

دلت رفت کربلا

هر جا کلاس درس شما برگزار شد

با شور و شوق روح الامین رهسپار شد

 

هر حرف غیر حرف شما فانی است، شکر

حرف شماست بین کتب ماندگار شد

داغ اسارت

پا به پای پدر سفر کردم

در میان خرابه سر کردم

 

پدرم بینِ ریسمان بود و

با رقیه پدر پدر کردم

 

خاطرات تلخ شام

در دو روز زندگی غربت فراوان دیده‌ام

بارها از پیکر خود، رفتن جان دیده‌ام

 

از غروب روز عاشورای سال شصت و یک

بر دل زهرایی‌ام زخمی نمایان دیده‌ام

آتش

نینوا را سوزاند

ناله‌ام عاقبت این بیتِ عزا را سوزاند

به عبا پیچیدم

می‌کشم آه، همین آه عبا را سوزاند

قرآن روی نیزه

منم که عالم هستی گدای کوی من است

منم که کعبه دمادم به طوف روی من است

منم که کوثر و زمزم نمی ز جوی من است

منم که باغ جنان مست عطر و بوی من است

 

سرود مستی

از عرش حدیث حق پرستی خواندند

یک صفحه ز دیباچۀ هستی خواندند

 

وقتی که شکفت امام باقر چون گل

در باغ جنان سرود مستی خواندند

نگین

بر چمبر علم و دین نگین بخشیدند

خورشید منوری به دین بخشیدند

 

یک دستۀ گل ز گلشن سبز بهشت

امشب به امام ساجدین بخشیدند

 

زبان حال امام باقر (ع) با حضرت رقیّه (س)

تو یکسره در چشم لشکر بودی و من نه

چون صاحب خلخال و زیور بودی و من نه

 

فهمیدم آن لحظه که نامحرم تو را می‌زد

از چند صورت مثل مادر بودی و من نه

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×