دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
امتحان

یک کودک شش ماهه در آن روز، بر روی دست عرش جان می‌داد

با اهرم فوارۀ خونش، ارکان هستی را تکان می‌داد

 

خاموشی‌اش پر بود از فریاد، با یک پیام آتشین بر لب

وقتی که در گلدستۀ غیرت، خون گلوی او اذان می‌داد

با سپاس از استاد فرشچیان
عصر عاشورا

قتلگاهى است پر از داغ، نظرها نگران ظهرِ مجروح از این داغ مهیّا، نگران عطش، آویخته از ابر شناور در کوه در پىِ رفتن هفتاد و دو دریا، نگران

فصل سپیده

چشمی گشودیم و دیدیم، خورشیدمان سربریده است

بی رحم دستی از این باغ، یک دامن آلاله چیده است

 

شیون کن ای دل! دل من! وقتی در این خاک تشنه

این سو سپیدار زخمی، آن سو صنوبر خمیده است

کوتاه سروده
حسرت

ز شرم روی ماهش آب شد آب

ز شوق دیدنش بی تاب شد آب

 

نه بر لب‌های خود آبی رسانید

نه از لب‌های او سیراب شد آب

کوتاه سروده
لا یوم کیومک

از سیلی شب سیاه شد صورت ماه

شاه دو جهان، هم نفسش شد دل چاه

 

آن طشت پر از خونِ جگر گشت ولی

لا یوم کیومک اباعبدالله

فتوا نمی‌دهید؟

این را نسیم گفت، شامی که می‌وزید

طوفان شکست خورد، ای شاخه‌های بید!

 

پیچید در غبار، آورد بی سوار

پیغام خویش را، اسبی که می‌وزید

شعر عاشورایی محمد کاظم کاظمی
هفتاد و دو تیغ

 

آی دوزخ‌سفران! گاه دریغ آمده است

سر بدزدید که هفتاد و دو تیغ آمده است

 

طعمۀ تلخ جحیمید، گلوگیر شده

چرک زخمید، که کوفه است، سرازیر شده

لب تشنه

کنار دل و دست و دریا، اباالفضل

تو را دیده‌ام بارها؛ یا اباالفضل

 

تو از آب می‌آمدی، مشک بر دوش 

و من در تو غرق تماشا؛ اباالفضل

فریاد عاشورا

از بلا پروا کجا دارد دل دریایی‌ات  راه بر طوفان ببندد قامت سینایی‌ات  سینه‌ات جولانگه امواج طوفان بلاست  شور اقیانوس دارد، دیدۀ دریایی‌ات  

کوتاه سروده
با خرمنِ لاله‌های پر پر چه کند؟

گر سر ندهد حسین، با سَر چه کند؟

با خرمنِ لاله‌های پر پر چه کند؟

 

گیرم که به خیمه، مشکِ آبی هم بود

با دست بریدۀ برادر چه کند؟

نذر سیدالشهدا
در مصاف گلوی تو

خورشید، سر برهنه برون آمد چون گوی آتشین و، سراسر سوخت

آیینه‌های عرش ترک برداشت، قلب هزار پارۀ  حیدر سوخت

 

از فتنه‌های فرقه نو بنیاد، آتش به هر چه بود و نبود  افتاد

تنها نه روح پاک شقایق مرد، تنها نه بال‌های کبوتر سوخت

ذوالجناح

بر زمین کوبید سم، اما سوارش برنخاست  شیهه زد، اما امیر کارزارش برنخاست 

شعله‌ور شد در جنون خشم و بهت خود ولی  راکبش، آن مهربان، آن غمگسارش برنخاست 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×