دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آسمان را همه خواهند به منزل ببرند

کعبۀ عشق نگر دور و برش دعوا شد

استلامش چه شلوغ است، سرش دعوا شد

 

گوییا مملکت ری به نگاهش بسته است

در قشون بر سر چشمان ترش دعوا شد

کشتۀ شمشیر تو آب از محرّم می‌خورد

گریه چون بالا بگیرد چهره بر هم می‌خورد

غصه‌ی دل را دهان با دیده توأم می‌خورد

 

توبه‌کاران غالباً مرد شهامت می‌شوند

تیغ ابروی تو تنها خون آدم می‌خورد

این وعده را رسول خدا در حرا گرفت

بین بقیع دخترتان تا عزا گرفت

خاک بقیع بوی خود نینوا گرفت

 

منظومه‌های درد تو را می‌کنم مرور

سرگیجه از طواف غمت ماسوا گرفت

کوتاه سروده
یک بار دگر قبله عوض شد

آن روز چقدر با صفا خواند نماز

انگار که با خود خدا خواند نماز

 

یک بار دگر قبله عوض شد آن روز

چون کعبه به سمت کربلا خواند نماز

حالا من و تو در غم اینان چه می‌کنیم؟

از کاروان خسته به گوشم صدا رسید  سعی و صفا رها شده و نینوا رسید  فریاد قدسیان همه شد تا فلک بلند  شادی گذشت، موسم درد و بلا رسید 

با او چهل روز و چهل شب همسفر بود

از کوفه تا شمشیر عزراییل‌هایش

از کربلا تا شام با تفصیل‌هایش...

 

بعد از چهل روز از مسیر تلخ دیروز

امروز آمد دیدن فامیل‌هایش

 

خود را به روی قبرهای خاکی انداخت

بانوی مکه با همان تجلیل‌هایش

چه جوری بگم بدونید، که چه بغضی تو گلومه

ای خدا ببین بُریدم، دیگه از هر چی گناهه

ای خدا منم همون که، عمریه که روسیاهه

 

این روزا دارم می‌فهمم، عمری با خودم چه کردم

حالا اما از ته دل، پُر ِ اندوهه یه مَردَم

 

باید بروم زود خودم را برسانم

از مکه خبر آمده داغ است خبرها باید برسانند پدرها به پسرها

از مکه خبر آمده از رکن یمانی نزدیک اذان ناله بلند است سحرها  

یعنی کتاب توست، ترتیبش به هم خورده؟

گریه مکن، اِنَّ...اصطفایی را که می‌بوسی پیغمبر وقت جدایی را که می‌بوسی

آه تو را آخر در آوردند، ابراهیم!  در خیمه اسماعیل‌هایی را که می‌بوسی

باور کن آهوی نجیبت بر نمی‌گردد بی فایده است این ردپایی را که می‌بوسی

خوابی پریده از سر ساعت‌ها

امروز فصل گم شدۀ تاریخ، خواب است در تمامی ساعت‌ها

اکنون شراره‌های حقیقت را، پوشانده است پردۀ عادت‌ها

 

وقتی تو خون پاک خدا هستی، وقتی تو سیّدالشهدا هستی

وصف تمام آنچه که باید را، مقدور نیست حد بلاغت‌ها

به مناسبت روز خاتم‌بخشی امیرالمومنین علی علیه السلام به مسکین
پیر نخلستان‌نشین

از عالم بالاست بنیانی که من دارم

یعنی همین روح مسلمانی که من دارم

 

گر سجده بر تولیت آدم نمی‌کردم

آدم نمی‌شد خاک انسانی که من دارم

حسیـن، وجــه خـــداست

کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست

مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست

 

به هــرکــه می‌نگـرم در لباس احرامش

دلش به جانب کعبه است و رو به سوی خداست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×