دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
با خود اضافه چادر و معجر بیاورید

دیگر برای پر زدنم پر بیاورید

هفت آسمان برای کبوتر بیاورید

 

غربت توان دیدن من را ربوده است

این خار را ز چشم ترم در بیاورید

گفتی تو از حسین و اباالفضل زد به سر

ای کوه درد این دم آخر سخن بگو

امشب به جای چاه، غمت را به من بگو

 

گر فکر می‌کنی که تحمل نمی‌کنم

من می‌روم ز حجره برون، با حسن بگو

باقی آن برای علمدار مانده است

این چشم‌ها به راه تو بیدار مانده است

چشم انتظارت از دم افطار مانده است

 

برخیز و کوله بارمحبت به دوش گیر

سرهای بی نوازش بسیار مانده است

 

بیا و بعد علی با حسین خوبی کن

فضای تو چقدر غم فزاست ای کوفه

بگو امام غریبت کجاست ای کوفه

 

صدای یا ابتا از خرابه‌ها آید

تمام شهر پر از این صداست ای کوفه

به مناسبت شهادت امام علی (ع)
چندی است مانده سفره‌ها بی نان و خرما

 

بی آشنا مانده غریبی بین خلقت

دیگر نمی‌آید صدای پای غربت

 

چندی است مانده سفره‌ها بی نان و خرما

دیگر ندارد کوفه شبگرد محبت

به مناسبت شهادت امام علی (ع)
نَهم با کام عطشان زیر خنجر، حنجر خود را

به خاک تربتت بابا نهادم تا سر خود را

شنیدم نالۀ جانسوز زهرا، مادر خود را

 

نگه بر دیدۀ گریان مادر کردم و دیدم

که می‌شوید زاشک دیده زخم شوهر خود را

زینبش را به اباالفضل سفارش می‌کرد

کیست این مرد که شب کیسۀ خرما می‌برد

روز می‌آمد و از سینه نفس‌ها می‌برد

 

کیست این مرد که تا تیغ به بالا می‌برد

رزم را با مدد از حضرت زهرا می‌برد

 

این خدا نیست ولی مقصدِ هر راه است این

اَشهدُ اَنَّ علیّاً ولیّ الله است این

به مناسبت شهادت امام علی (ع)
از کرب و بلا گفت و حکایات غریبش

پیچیده شمیم گل پرپر شب آخر

حرف سفر و داغ مکرر، شب آخر

 

اشکی که شده نذر غم فاطمه سی سال

انگار شده چند برابر شب آخر

به مناسبت شهادت امام علی (ع)
بین حصیر پاره پدر را حسین برد

با گریه ایستاد، دوباره نگاش کرد

تسبیح را به دست گرفت و دعاش کرد

 

معلوم می‌شود که نمک گیر زینب است

وقتى به جاى شیر، نمک را غذاش کرد

شعر جدید سید مجتبی ربیع نتاج به مناسبت ضربت خوردن امام علی (ع)
انگار حرفی هست با ماه و ستاره

امشب تمام بندهای جوشن من

از یا علی و یا علی و یا علی بود

ای کاش در کوفه به جای حلقۀ در

یک حلقه از عمار و سلمان  با علی بود

خونت از شاهرگ کرب و بلا می‌جوشد

شک ندارند که تو پاک و بهارآمیزی

مثل نور از دل هر روزنه، روح‌انگیزی

 

تکیه دادند به تو ماه و زمین و خورشید

دیده بودند که از بوی خدا لبریزی

 

دیده بودند که شب‌ها لب هر کوچۀ دور

نور در کاسۀ بی‌جان زمین می‌ریزی

روضه‌خوان چشم‌های حضرت شد

چشم‌هایش پر از تبسم بود

چشم نه آسمان هفتم بود

 

آسمان نه، شکوه این خلقت

در طلوع نگاه او گم بود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×