دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
امتحان دیگر

در نقشه‌ها کوفه مکان دیگری دارد

در شهر سامرا نشان دیگری دارد

 

رفته علیّ دیگری در خیبری دیگر

تاریخ در نقلش بیان دیگری دارد

 

شکر خدا که دشمن تو خیزران نداشت

شرمنده از قدوم تو چشمان جاده بود

دشمن سواره آمد و پایت پیاده بود

 

آن ناخن شکسته و آن کاروان‌سرا

توهین به ساحت تو برایش چه ساده بود

 

سوم ابوالحسن

 

ای آن که غرق بحر ملالی، تو صبح و شام!

از مهرِ زرِّ پخته و از عشقِ سیمِ خام

 

زآن زرّ و سیم پخته و خامت، بُوَد چه سود؟

جز آن که خورد و خواب، نمایی به خود، حرام

 

از شام تا به صبح، نخوابی ز بیم آنْک

دزدی بیاید و ببردْشان ز راه بام

ستودۀ یزدان

چو افکنْد خورشید، بر رخ، حجابش

جهان قیرگون آمد از احتجابش

 

خوش انداخت بر رخ، نقابی ملمّع

چو از چهره برداشت، زرّین حجابش

 

در این خرگهِ مُشکْ رنگِ مرصّع

که میخش جُدَی، کهکشان شد طنابش،

 

کو کربلا و سپاهت؟

می‌‌خواهم امشب بگویم، شعری برای نگاهت

یک سوره رحمت بخوانم، از مصحف روی ماهت

 

می‌خواهم امشب بگردم، دور کرامات چشمت

احرام عرفان ببندم، با زائران نگاهت

 

می‌خواهم امشب خدا را، در عرش چشمت ببینم

ای کهکشان هدایت! در پرتو مهر و ماهت

بارها در نظرم کرب و بلا آوردند

من که شد گوشۀ تبعید، عبادت کارم

سال‌ها دشمن من داد ز غم آزارم

دوستان شیفتۀ خلق خوش و رفتارم

دشمنان نیز خجالت زده از کردارم

نیست جز یاریِ قرآن و تلاوت یارم

بر جمع سوگوار تو آهو اضافه شد

همراه با زیارت زیبای جامعه

در هر فراز نام تو را ذکر می‌کنم

"یا إهدنا الصراط"ِ نماز مقربین

در هر نماز نام تو را ذکر می‌کنم

مثل پیمبری ولی از جنس مرتضی

خورشید در کرامت بی انتهای توست

جنس ستاره وصلۀ رو عبای توست

 

یا ایهاالنقی غم عشقت برای من

یا ایهاالنقی سر و جانم برای توست

 

قلبم که بین سینه به عشق تو می‌تپد

از عاشقان کنیۀ ابن الرضای توست

سامرا شعبه‌ای از کرببلاست

من از احوال حریمت آقا

شدت فاجعه را می‌خوانم

با دل خسته مفاتیح به دست

خط به خط جامعه را می‌خوانم

 

ای غریب غروب سامرا

السلام علیک یا مولا

عالمی را غریبی‌ات کشته

ای غریب غروب سامرا

عالمی را غریبی‌ات کشته

این لحظه‌ها رسید دگر کربلای تو

در بارگاه قدس اگر بار می‌دهند

تنها به احترام رخ یار می‌دهند

چون در ازاش خون دل و دار می‌دهند

این بار را به میثم و عمار می‌دهند

گلدسته‌های ریخته در صحن وا شدند

تنها نه در حریم تو باب‌المراد نیست

باب‌الرضای شرقی و باب‌الجواد نیست

 

هم سطح هم شدند ضریح و مناره‌ها

چون که به ارتفاع زمین اعتماد نیست

 

گلدسته‌های ریخته در صحن وا شدند

آغوش هیچ حاتمی این‌سان گشاد نیست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×