دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
با نوحه‌ای به لحن اذان

می‌خندی و زمین و زمان گریه می‌کند

ای رَسته تا بهشت، جهان گریه می‌کند

 

بانوی درد، در غم نادیدنت امیر

سر می‌برد به چاه، نهان گریه می‌کند

 

ای داغ سینه سوز، محرّم‌ترین عزا!

ایران هنوز سینه‌زنان گریه می‌کند

زینب (س)

ادب آموختۀ مکتب طاهایی تو

تربیت‌یافتۀ دامن زهرایی تو

 

زینب قامت دین، زیور رخسار شرف

مظهر کاملۀ عفّت و تقوایی تو

 

گل گلزار نبی، میوۀ بستان علی

خانۀ فاطمه را شمع دل‌آرایی تو

گفتن ندارد

گفتن ندارد

کوچه شلوغ و جای یک سوزن ندارد

 

نامرد مردم

حق علی و فاطمه خوردن ندارد

مِهر جاودانه

خجسته‌باد قدوم تو، ای که بدر تمامی

فروغ دیدۀ ما، مِهر جاودانۀ شامی

 

شکفتی ای گل صبر و شکیب دامن «زهرا»

تو زینبی و چو نام تو نیست نادره نامی

 

اگر پرندۀ جانم سلام من نرساند

«من المبلّق عنّی الی سعاد سلامی»

 

کلید چاه‌ها را حضرت سجاد پیدا کرد

علی زهرای خود را بعد از آن فریاد پیدا کرد

بماند اینکه چادر را حسن در باد پیدا کرد

 

به غیر از در که در هم خورد شد، شرقی و غربی شد

زمان، خم شد شبیه فاطمه، ابعاد پیدا کرد

 

کربلا را ز جنان یارترین می‌آید

عشق را بین که علمدارترین می‌آید اشک را بین که گهربارترین می‌آید

 

شد شریک غم ایام حسینش زینب عشق را مَحرم و غمخوارترین می‌آید

همچنان فاطمه بانوی عباداتی تو

 

آنکه نام از طرف خالق اعظم دارد مدح و تمجید ز پیغمبر اکرم دارد

 

کیست جز حضرت زینب که سرا پرده او حاجبی پاک، چنان حضرت مریم دارد

گلریز

 

فکر بِکرم چو زِ هَر دایره پرهیز کند روی‌گردان نظر از هر غم ناچیز کند

 

گوش دل راز مگو بشنود از پردۀ غیب تا چه مقدار کسی گوش دلی تیز کند

به مناسبت ایام فاطمیه
با ظهورش حرم فاطمه را می‌سازیم

خبری می‌رسد از راه، خبر نزدیک است آب و آیینه بیارید سحرنزدیک است

طبق آیات وروایات رسیده ای قوم جمعۀ آمدن او به نظر نزدیک است

بی اختیار فاطمه جان گریه می‌کنم

ناگفتنی است درد دل مرتضای تو

در خانه‌ام ببین که چه خالی است جای تو

 

هر شب به جای آب و غذا غصه می‌خورم

یادش به خیر بر سر سفره غذای تو

آیۀ چهارم کوثر

شدی شهید که غربت عیار داشته باشد

مدینه بعد تو شب‌های تار داشته باشد

 

سه آیه‌ات حسن و زینب و حسین شد اما

نشد که آخر کوثر چهار داشته باشد

 

حسین از غم نمی‌خوابد...

شب است و ماه و نخلستان و چاه و ناله‌ای محزون

سکوت و صبر و خاموشی، علی و یک دل پر خون

 

شب است و بانگ مرغ حق، به گوشش قصه می‌خواند

به یادش آمده یاسی که پرپر می‌شود در خون

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×