دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
درون حجره به یاد حسین می‌سوزم

عبا به پایم اگر گیر می‌کند، غم نیست

اگر به کوچه زمین می‌خورم، دمادم نیست

 

میان کوچه فقط یک نفر زمین خورده

به غیر مادرمان این چنین در عالم نیست

مگر بار دیگر محّرم شده

چه کس زد شراره به بال وپرش

عبا را کشیده به روی سرش

 

دلش مثل شمعی شده مشتعل

گهی دست خود را بگیرد به دل

به دست شما هست انگشتری

تو آن هفتمین قبلۀ باوری

امام پس از موسی جعفری

 

تو در امتداد علی نازلی

تو رودی و دنبالۀ کوثری

روضۀ عصر دهم در نظرش معلوم است

 

آسمان است و خسوف قمرش معلوم است

غربت بی حد او از سفرش معلوم است

 

کوله بار سفر آخرتش را بسته

از مناجات و نماز سحرش معلوم است

 

موی آشفته و اوضاع به هم ریخته‌اش

با عبایی که کشیده به سرش معلوم است

الغرض یک حرف دارم با تو آن هم کربلاست

یک سلام از ما جواب از سمت مرقد با شما

فطرس نامه‌بر تهران به مشهد با شما

 

باز هم میل زیارت کرده‌ایم از راه دور

نیّت از ما، قصد از ما، رفت و آمد با شما

 

ما کبوترهای بی‌بالیم اما آمدیم

لذت پرواز در اطراف گنبد با شما

از کربلا تا طوس

تنها تو می‌­فهمی غمِ غربت چشیدن را

وادی به وادی بر زمین، دامن کشیدن را

 

حتماً دلت بهتر خبر دارد دمِ رفتن

با چشم‌­های خیره حالِ دل بریدن را

 

گفتند: خاکِ طوس بوی کربلا دارد

یاد تو آوردند فصلِ سیب چیدن را

خون حسین در رگ و در ریشۀ من است

باید به قد عرش خدا قابلم کنند

شاید به خاک پای شما نازلم کنند

 

دل می‌کَنَم از آنکه دل از تو بریده است

دل می‌دهم به دست تو تا بی دلم کنند

 

امشب کمیت شعرم اگر لنگ می‌زند

فردا به لطف چشم شما دعبلم کنند

خواهری نیست اینجا کنارم

لب خشک و داغی که در سینه دارم سبب شد که گودال یادم بیاید اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را قرارست امشب جوادم بیاید قرار است امشب شود طوس، مشهد شود قبله‌گاه غریبان مزارم

چه شد ای سر بریدۀ زینب؟

بوی باران و بوی دلتنگی

می‌وزد از حوالی چشمت

چه شده که شقایق و لاله

می‌چکد از زلالی چشمت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×