دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
اذن دادن حضرت سیدالشهداء (ع) به علی اکبر

 

در جواب نور چشم خویشتن

گفت آن سر خدای ذوالمنن

 

ماه من اینقدر طنازی مکن

جان من با جان خود بازی مکن

 

اذن میدان خواستن علی اکبر از پدر بزرگوار

 

باز دل سیل رخ دلبر کند

ز اشک خونین دامنم را تر کند

 

خامه امشب سد بابم می‌شود

صفحه دفتر حجابم می‌شود

 

رفتن عبدالله بن الحسن (ع) در میدان خدمت عم بزرگوار

باز می‌خواهم سری پر شور و شر

تا بنالم همچو مرغان سحر

 

طبع لیلی را دگر مجنون کنم

از غم دل، دیده را جیحون کنم

 

اذن گرفتن قاسم بن الحسن از عم بزرگوار

 

باز می‌خواهم دلی در رنج و غم

تا زنم بر کوی عاشقان قدم

 

پرده بردارم ز روی عاشقان

افکنم بر دیدۀ بیگانگان

 

سالار زینب

بکش دستی به قلب زار زینب

مدد کن بر دل خونبار زینب

 

به امدادم بیا سالار قلبم 

که افتاده گره در کار زینب

نور چشمان

اگر چه نور چشمان ترش رفت

به دریا زد یل آب آورش، رفت

 

دلش خوش بود تا آن لحظه‌ای که

سوی مقتل، غریب مادرش رفت

 

حمایت از مولا

در روز دهم چو شمع افروخته‌ای

در آتش بی‌کسی و غم سوخته‌ای

 

تا سر حد جان، حمایت از مولا را

از مادر خود فاطمه آموخته‌ای

قرآن هزار پاره

بر زخم هزار لایه‌ات گریه کند

بر نیزه و طرح سایه‌ات گریه کند

 

قرآن هزار پارۀ عاشورا

زینب به کدام آیه‌ات گریه کند

مصراعی از خون

تو را تعبیر هامون می‌نویسم

سپس از خیمه بیرون می‌نویسم

 

پرستوهای عاشق بیقرارند

تو را مصراعی از خون می‌نویسم

پوشیده‌ام لباس فخر و عزت

من قدرتی دیگر به تن ندارم دستی دگر چون در بدن ندارم

 

دشمن چو بسته راه من ز هر سو به خیمه راه آمدن ندارم

دریای گوهرزای عشق

ای که پرچمدار عشـقی، قامت رعنات کو ای که موسای زمانی، آن یـــد بیـضات کو

ای که اندر دشت خونین قاف قهری قهرمان در سیاهی‌های دوران، تیغ بی پـروات کو

مشک خالی و دو دست و پرچمی‌ بشکسته

راه من، از کثرت دشمن، ز هر سو بسته بود داغ‌ها پی در پی و غم‌ها به هم پیوسته بود

 

بس که از میدان، درون خیمه، آوردم شهید بود سرتاپای من خونین و زینب خسته بود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×