دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دریای گوهرزای عشق

ای که پرچمدار عشـقی، قامت رعنات کو ای که موسای زمانی، آن یـــد بیـضات کو

ای که اندر دشت خونین قاف قهری قهرمان در سیاهی‌های دوران، تیغ بی پـروات کو

مشک خالی و دو دست و پرچمی‌ بشکسته

راه من، از کثرت دشمن، ز هر سو بسته بود داغ‌ها پی در پی و غم‌ها به هم پیوسته بود

 

بس که از میدان، درون خیمه، آوردم شهید بود سرتاپای من خونین و زینب خسته بود

در آب رفتن و عطشان ز بحر آب گذشتن

هزار بار گر افتد به خاک پای تو دستم هنوز از تو و از هدیه کمم خجل استم

 

چنان به عشق تو گشتم اسیر، یوسف زهرا که مشتبه شده بر خلق من حسین پرستم

 

سقای حسین (ع)

 

بر توسن موج خشم، آوا زده بود مانند على بر صف هیجا زده بود

آبى مگر آورد حرم را ز فرات سقاى حسین، دل به دریا زده بود

 

ماه و خورشید

 

دو چشمت شرمگین شد ماه و خورشید

حضوری آتشین شد ماه و خورشید

 

حسین آمد به بالین برادر

به یکدیگر قرین شد ماه و خورشید

 

روشنی یار

ای شب، ای شاهد غم، روشنی یار چه شد؟ مـاهـــتاب سحرآسای  شـب  تـار چه شد؟ ای نسیـم سحری آب اجابت نرسید ساقی  تشنه لب  قافله سالار چه شد؟  

خیمه‌گاه زخمی‌ آب

از خیمه‌گاه زخمی‌ آب دود حریق العطش تا عرش می‌رفت _ امداد را _ پیچیده در شولای طوفان مردی به نام آبی دریا به شط زد ....

شرمنده

وفا و عشق، مانده زنده از تو

تمام قلب‌ها آکنده از تو

 

تو تشنه ماندی و بعد از تو ماندند

تمام رودها شرمنده از تو

دلی پر درد

من و یک دل، دلی پر درد عباس!

میان اینهمه نامرد، عباس!

 

تمام خیمه‌ها چشم انتظارند

دوباره در حرم برگرد، عباس

ای کاش

غمت از سینه صبر و تاب می‌برد

ز چشم عشق، رنگ خواب می‌برد

 

تو تشنه ماندی و بعد از تو ای کاش

تمام رودها را آب می‌برد

فانوس عشق

به شام تیرگی فانوس عشقی

کلام عشق در قاموس عشقی

 

کجا لب تشنۀ آبی ابالفضل!

تو دریا نه که اقیانوس عشقی

 

فدای آب مشکت

الا ای پیکر صد چاک! عباس!

دلت پاک و روانت پاک! عباس!

 

فدای قطره قطره آب مشکت

که می‌ریزد به روی خاک! عباس

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×