دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دستت به موج، داغ حباب طلب گذاشت

ای بسته بر زیارت قدّ تو،  قامت آب  شرمندۀ مروّت تو تا قیامت، آب

در ظهر عشق،  عکس تو لغزید در فرات شد چشمه حماسه ز جوش شهامت،  آب

مثل خورشید آسمان‏ پیماست

یک عَلَم بی‏ صاحب افتاده است، چشمش اما رو به صحراهاست گفت : اینک می‏‌رسد مردی، کاین عَلَم بر دوش او زیباست

شانه‏‌های حیرتش لرزید، اشکِ خود را در عَلَم پیچید گفت با خود: کیست او کاینجا، نیست اما مثل ما با ماست

یک دشت سرشار از شجاعت بود

وقتی صدای شوم دشمن را در لحظه‏‏‌های جنگ حس می‏‌کرد سنگینی بغض نرفتن را بر سینه‌‏اش چون سنگ حس می‏‌کرد

با آنکه مشتاق شهادت بود ـ در آن زمین پرخطر ـ اما یک گام دوری از برادر را انگار صد فرسنگ حس می‏‌کرد

نذر حضرت عباس (ع)
دست تو همهمۀ بال ملائک را دید

 روی پیشانی او باب تشهد وا بود اشهد اَنَّ که او هم پسر زهرا بود

آب می‌داد عطشناک‌ترین صحرا را چشم‌هایش که به سمت افق اعلا بود

بوی سیب

 

آورد از بهشت خدا بوی سیب را

بر شانه‌های علقمه مشکی غریب را

 

آیینه دار سفرۀ هفت‌آسمان کند

میراث دار جنّت و کوثر حبیب را

آینه‌دار

منّت کشیدن از تو چه کار مبارکی است

آشفته‌ات شدن چه وقار مبارکی است

 

باید که نار عشق تو خاکسترم کند

اصلاً کنار تو چه کنار مبارکی است

کشتی ناخدای اقیانوس

 

مانده بر خاک تشنۀ صحرا، گام تلماسه‌های اقیانوس

ردّ خاکستری که می‌پیچد، بر نفس‌های گرم هر ققنوس

 

خاک را با تلاطمی خونین، آشنا کرده تربت گل‌ها

قصّه‌ی سرخ ظهر عاشورا، با نگاه غزل شده مأنوس

سرود جاری عزت به موج موج فرات

سلام رسم هدایت، سلام  راه نجات طنین آیۀ غیرت، سلام آب حیات  دوباره از تو سرودن، تب ِ قلم و دوات  و من سه نقطۀ اشکم چکیده از کلمات   

شاه‌ماهی‌ها

 

مشک از دست شاه‌ماهی‌ها

تشنه لب روی ساحل افتاده

ناگهان شانه‌های دریا را

موج سنگین غم تکان داده

میلاد عشق تا قصّۀ سرخ لبّیک

 

خدا شراب تو را در دهان گل‌ها ریخت، شمیم عشق تو در باغ کهکشان پیچید

فرشتگان همه سرمست کوثرت بودند، که ماه روی گلت را به این جهان بخشید

 

به یمن مقدم سبزت جهان منوّر شد، حریر ظلمت شب‌ها ستاره پرور شد

زمین به هرم نفس‌هایتان معطّر شد، ترانه‌های سحر از لبت تبسّم چید

ای صبا از ما بگو با کربلا

کربلا لبریز عطر یاس شد

نوبت جانبازی عباس شد

 

بازوانش مرگ را بی‌تاب کرد

تیغ‌های تشنه را سیراب کرد

آب با آتش تبانی می‌کند

چشم‌هایت روضه خوانی می‌کند

اشک‌ها را ساربانی می‌کند

 

آن افق‌های نگاه زخمی‌ات

کربلا را دشتبانی می‌کند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×