دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خلقت دوباره

کربلا به خون خود تپیدن است جرعه جرعه مرگ را چشیدن است

کربلا صفا و مروه‌ای شگفت پا به پای تشنگی دویدن است روضه نیست کربلا که بشنوی کربـــلا سر بریده دیدن است

کعبۀ من

دل نیست اینکه دارم، گنجینۀ غم توست 

بیگانه باد با غیر، این دل که محرم توست

ورد زبانم‌ امسال، ذکر مصیبتت بود

‌امسال عالم من، در فکر عالم توست

چه‌ سایه‌ای!

اگر چه مادر تو، دختر پیمبر نیست

کسی حسینِ علی را، چنین برادر نیست

 

حسین، پیش تو، انگار در کنار علی ا‌ست

کسی چنان که تو، هرگز شبیه حیدر نیست

 

 

احرام خون

 

فرمود: «مکّه مسموم»، فرمود: «مکّه سَم شد»

این خانه بار دیگر، بازار بیش و کم شد

 

دیشب دوباره جدّم، آمد به خوابم و گفت:

این خانه بار دیگر، جُرثومۀ صنم شد

 

قتیل قبله

ندیدم هر چه گشتم، کوچه‌کوچه، ردّ‌ِ پایت را

چه می‌شد؟ کاش می‌شد! بشنوم من‌ هم صدایت را

 

قتیلِ قبله! دردت را بلاگردانِ دیرینم

چه می‌شد؟ کاش می‌شد! تا سپر باشم بلایت را

 

 

نوحۀ جنون

دوباره ماه محرّم، دوباره بوی حسین

دوباره بر سر هر کوچه، گفت‌وگوی حسین

 

بیا به دستۀ ما نوحۀ جنون سر کن

که می‌رویم شباشب، به جست‌وجوی حسین

 

ما و امّا

ما کربلا شنیدیم، ما کربلا ندیدیم

سرهای بی‌بدن را، بر نیزه‌ها ندیدیم

 

وامانده، خسته، درگیر، سینه زدیم و زنجیر

زنجیرهای خون را، بر دست و پا ندیدیم

 

عزم قیامت

با حاجیان ساکن، حجّت تمام کردی

از کعبه دل بریدی، عزم قیام کردی

 

گفتی که جدِّ من گفت، این حجّ آخر توست

اتمام حجّت آنجا، با خاص و عام کردی

کعبۀ من

دل نیست اینکه دارم، گنجینۀ غم توست

بیگانه باد با غیر، این دل که محرم توست

 

ورد زبانم امسال، ذکر مصیبتت بود

امسال عالم من، در فکر عالم توست

کربلا تویی...

هرکس هر آن چه دیده اگر هر کجا تویی یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی

 

در تو خدا تجلّیِ هر روزه می‌کند آیینۀ تمام نمای خدا تویی

 

میلاد تو تولد توحید و روشنی است ای مادر پدر! غرض از روشنا تویی

تقدیم به جناب حر بن یزید ریاحی
نور شد و نیلوفر

 

عاقبت جان تو در چشمۀ مهتاب افتاد

پیچشت داد خدا، در نفست تاب افتاد

 

نور در کاسۀ ظلمت‌زدۀ چشمت ریخت

خواب از چشم تو ای شیفتۀ خواب افتاد

 

کارَت از پیلۀ پوسیده به پرواز کشید

عکس پروانه برون از قفس قاب افتاد

 

این ضریح شش گوشه، حج پاکبازان است

چشمه چشمه می‌جوشد خون اطهرت اینجا  کور می‌کند شب را زخم خنجرت اینجا

چشمه چشمه می‌جوشد از دل زمین هر شب خون اصغرت آن جا،  خون اکبرت اینجا

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×