دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
صبر پنهان داشت در کرب و بلا

از قرائن این چنین پیداست در را دیده است

ما شنیدیم، او ولیکن چل نفر را دیده است

 

قبل ضربت خوردن مولا و شاید قبل‌تر

بارها در کوچه‌ها داغ پدر را دیده است

طرح کتاب زینبی را شرح کردی

دلگیر، دلخسته، پریشان، راه رفتم

نوری نمی‌دیدم به سمت ماه رفتم

 

همدرد تنهایی ما بی او که می‌شد؟

قم بی حضورش شهرکی متروکه می‌شد

 

برآب عصا را گرنمی‌زد دخت موسی

یکباره سیل بی امان می‌برد ما را

این حرم مثل کربلا بشود

از صفای ضریح دم نزنید

حرفی از بیرق و علم نزنید

 

گریه‌های بلند ممنوع است

روضه که هیچ، سینه هم نزنید

 

کربلا رفته‌ها کنار بقیع

حرفی از صحن و از حرم نزنید

 

کوتاه سروده
ای کاش...

میان کوچه‌ها آداب می‌ریخت

عرق از صورت ارباب می‌ریخت

 

و ای کاش آن زمان عباس هم بود

که روی آتشِ در، آب می‌ریخت

سلام علی قلب الزینب الصبور
زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست

با دست بسته است، ولی دست بسته نیست

زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست

 

هرچند سربه زیر، ولی سرفراز بود

زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست

 

زینب اسیر نیست، دو عالم اسیر اوست

اورا اسیر قافله خواندن، خجسته نیست

مدح حضرت رقیه (س)
نکند حضرت زهرا به جهان برگشته

داشت آن روز زمین قصه‌ای از سر می‌خواند

قصۀ دیگری از یاس معطر می‌خواند

رخ مولود چنان با رخ مادر می‌خواند

که پدر زیر لبی سورۀ کوثر می‌خواند

 

به مناسبت ولادت حضرت عباس (ع)
چشم وا کن، پدر خاک قمر آورده

روزی شعر من امشب دو برابر شده است چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است

چون که بانوی کلابیه پسر آورده چشم وا کن، پدر خاک قمر آورده

هر که از قافلۀ فطرسیان جا مانده نظرش خیره به گهواره سقا مانده

شب جمعه است دلم کرب و بلا می‌خواهد

از خدا آمده ام تا به خدا برگردم

پس چرا از سفر کرب و بلا برگردم؟

 

می‌روم پشت سرم آب نریز ای مادر

وطن مادری آنجاست، چرا برگردم؟

هشتم محرم؛ علی اکبر (علیه السلام)

از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست

یعنی پس از علی، علی اکبرتر از تو نیست

 

منطق قبول داشت که با خلق و خوی تو

شخصی میان خلق پیمبرتر از تو نیست

کلید بهشت

دوباره آمده‌ام تا به من بها بدهی

مرا مریض کنی و مرا شفا بدهی

 

گره به کار من افتاده، ای کلید بهشت

خدا کند که به من فرصت دعا بدهی

 

من از زیارت قبلی خراب‌تر شده‌ام

خدا کند به منِ بی پناه جا بدهی

شرمنده...

از سرِ ناقۀ غم شیشۀ صبر افتاده

همه دیدند که زینب سر قبر افتاده

 

چشم او در اثر حادثه کم سو شده است

کمرش خم شده و دست به زانو شده است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×