دسترسی سریع به موضوعات اشعار
ز گهواره تا گور
چو آن روز روز سیاهی نبود
که فرصت به قدر نگاهی نبود
گلوی تو در کربلا درس گفت
ز گهواره تا گور راهی نبود
بوی کربلا
امشب عجیب خوشدلم، از بوی کربلا
دارد حسین میوزد، از سوی کربلا
بانگ علی، دوباره مرا زنده کرده است
انگار زینب است، سخنگوی کربلا
بعید نیست شغالان به شهر پای نهند
دگر چه باغ و درختی؟ بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه؟ یار اگر برود
حجاز، بر قدِ سروِ که تکیه خواهد کرد؟
به سوی دشت طف آن کوهسار اگر برود
به بوی گندم ری، در تنور کربلا ماندیم
سبو افتاد، او افتاد، ما ماندیم، واماندیم
روان شد خون او بر ریگ صحرا، رفت، جا ماندیم
فرو رفتیم تا گردن به سودای سرابی دور
به بوی گندم ری، در تنور کربلا ماندیم
غم تا ابد
به خون غلتید جانی تشنه تا جانان ما باشد
که داغش تا قیامت آتشی در جان ما باشد
سری گردن کشید از مرگ، قدر نیزهای روزی
که نامش آفتاب جان سرگردان ما باشد