دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ارکان عالم

شش گوشه‌ی ضریح تو ارکان عالم است

هفت آسمان برای تو مشغول ماتم است

 

جبریل نوحه‌خوان و ملائک به سر زنان

عرش خدا به یاد تو لبریز از غم است

سرش را بسته بودند

تمام کودکانت خسته بودند

و روی خاک‌ها بنشسته بودند

 

چه خالی بود جای دست عباس

سرش را روی نیزه بسته بودند

امشبی را ...

بوی ایثار و شهادت بوی خون می‌آید

عشق از پرده‌ی اسرار برون می‌آید

این سوی معرکه آوای جنون می‌آید

آن سوی معرکه پیوسته قشون می‌آید

می‌رفتی ...

پناه قافلۀ بی ­پناه! می­‌رفتی

به‌رغم دلهرۀ ذوالجناح می‌­رفتی

 

کسی برای تو دیگر نمانده بود آقا!

تو یک‌ تنه به دل آن سپاه می­‌رفتی

 

بارگاه قرب

در بارگاه قرب تو جان‌ها چه کم بهاست سرهای قدسیان همه بر روی نیزه‌هاست 

هفتاد ودو مسیح ولی بر صلیب نه  هفتاد ودو مسیح که سرهایشان جداست 

آرزوی کربلا

کاروان ها یک به یک رفتند سوی کربلا دیدی آخر ماند بر دل آروزی کربلا

همچو بیداران بیدل در میان خاک و خون کی شود جانم بگیرد رنگ و بوی کربلا

کوتاه سروده
سر سجاده

پس از مادر چه تنها بود زینب

امید قلب بابا بود زینب

 

به سر می‌کرد وقتی چادرش را

سر سجاده، زهرا بود زینب

حکایت گیسو

نسیم آمد و شد بی‌قرار گیسویت

دچار آن شب یلدا، دچار گیسویت

 

اگرچه هر دو سیاه­‌اند مو به‌ مو امّا

نمی­‌رسد شب تارم به تار گیسویت

 

شبیه گریۀ ابر بهار می‌­بارم

که قطره ­قطره بشویم غبار گیسویت

باران گرفته بود

باران گرفته بود و دلم هم گرفته بود

عالم دوباره بوی محرّم گرفته بود

 

همراه با صدای تپش­‌های قلب من

انگار آسمان و زمین دم گرفته بود

بر تو چه گذشت...

در یورش آن سپاه بر تو چه گذشت

بی یاور و بی پناه بر تو چه گذشت

 

لشگر همه سوی تو هجوم آوردند

در گودی قتلگاه بر تو چه گذشت

به محضر حضرت عباس (ع)
داغ شقایق

رخصت بده از داغ شقایق بنویسم از بغض گلوگیر دقایق بنویسم می‌خواهم از آن ساقی عاشق بنویسم نم نم به خروش آیم و هق هق بنویسم

به محضر حضرت عبدالعظیم (ع)
آیینه‌دار کربلا

 

پر کرده‌ای وجود مرا از قدیم، تو

ما رعیتیم و شاهِ عبدالعظیم تو

آقا! تمام شهر گدا و کریم تو

یا سیدالکریم! ببین آمدیم، تو-

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×