دسترسی سریع به موضوعات اشعار
کوتاه سروده
دست عباس (ع)
تمام کودکانش خسته بودند
و روی خاکها بنشسته بودند
چه خالی بود جای دست عباس
سرش را روی نیزه بسته بودند
منای تازه
این بار باران حرفهای تازهای داشت
بر روی ایوان رد پای تازهای داشت
کوچه به کوچه شهر من پر بود از تو
با یاد تو شهرم هوای تازهای داشت
ردای مرثیه
و چشمهای تو مبهوت کرده دلها را
به رخ کشیده قدومت عصای موسی را
بغل گرفته نسیم شریعه عطر تو را
شمیم علقمه پر کرده است صحرا را
مسیح بر خاک
گودال قتلگاه پر از بوی سیب بود
بر خاکِ داغ صورت شیب الخضیب بود
بر جای بوسههای نبی خنجر عدو
خنجر نمیبرید و برایش عجیب بود
در سوگ حضرت رقیه (س)
گل و پروانه
ملیکهای که سماوات در پناهش بود
هزار مرثیه در عمق هر نگاهش بود
قیام کرد علیه خزان چو ابر بهار
و قطره قطرۀ چشم ترش سپاهش بود