دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آیینه‌دار

ای آینه‌دار پنج معصوم!

در بحر عفاف، دُرّ مکتوم

 

پروردۀ دامن ولایت

مظلومۀ خاندان مظلوم

 

سورۀ والنّجم در قرآن عشق

            

ای کرامت را تو مجلای تمام حضرتت باب الکرم بنت الکرام  

با کلام الله ناطق هم کلام ای سکینه بر کراماتت سلام

یادگار پنج آفتاب

            

ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود بر چهره‌اش ز عصمت و عفّت نقاب بود  

پیوسته داشت جلوه در او صبر فاطمه آیینۀ تمام نمای رباب بود

کودکی خسته و شب تیره و این دشت مخوف

کاروان رفت و من سوخته دل جا ماندم آه کز ناقه بیفتادم و تنها ماندم همرهان بی خبر از من بگذشتند و دریغ من وحشت زده در ظلمت صحرا ماندم

کاروان دل

        

به کربلای تو، یک کاروان دل آوردم

امانتی که تو دادی، به منزل آوردم

 

هزار بار به دریای غم فرو ‌رفتم

که چند دُرّ یتیمت، به ساحل آوردم

 

پیک تسلیت

 

سلام ما به حسین و علیّ اصغر او!

امیر عشق که گهواره بود، سنگر او

 

رضیع و داده خدایش، نشانِ سربازی

صغیر و بر همه پیدا، مقام اکبر او

 

وداع با کعبه

ای مُحرمان مَحرم، بار سفر ببیندید

احرام حج خونین، بار دگر ببندید

 

من خود خلیل عشق و، چاووش کربلایم

چاووش کربلا را، بار سفر ببندید

بزرگ زادۀ آزاده

سلام ما به شُکوه آفرین بزم جلال! بزرگ زادۀ آزاده، «نافع بن هلال»

 

از او که خوانده حسینش ز بهترین اصحاب چگونه مدح سرایم که هست ناطقه، لال

هدیۀ ناچیز من قبولت باد

سلام باد به اسطورۀ حیا زینب

یگانه آینۀ عصمت خدا زینب

 

شکوه صبر علی در قیام عاشورا

قوام قائمۀ عشق کربلا، زینب

غیرت جاودانۀ تاریخ

امشب از تشنگی سخن دارم

که  از آن  آب  در دهن دارم

 

همه جویای آب و من عطشم

جز  می تشنگی  دگر نچشم

زبان حال امام علی (ع) در بستر شهادت
هر چه می‌خواهی ببین زینب مرا

در دل محراب خون جای من است

نغمۀ تکبیر آوای من است

 

روزه‌ام را در سحر قاتل گشود

زان به خون آغشته لب‌های من است

مونس من

کاروان رفت و من سوخته دل جا ماندم آه کز ناقه بیـفتادم و تنها ماندم

همرهان بی خبر از من بگذشتند و دریغ منِ وحشت زده در ظلمت صحرا ماندم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×