دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
معراج اوّل و آخر

آن کشته‌‌ای که نیست جزایی، برای او

الّا خدای او که بُوَد خون‌بهای او

 

آن کشته‌ای که حیدر و زهرا و مصطفی

دارند صبح و شام به جنّت، عزای او

 

سهم بلا

 

میزان حُسن و عشق چو با هم قرین فتاد

سهم بلای او به امام مبین فتاد

 

عشقش عنان کشید ز یثرب به کربلا

کوشید تا که کار به «عین الیقین» فتاد

مرهم اشک

بر زخم‌های پیکرت ار اشک، مرهم است

پس گریه تا به حشر بر آن زخم‌‌ها، کم است

 

زآن ناوکی که بر دلت آمد ز شَست کین

خون دل از دو دیده، روانم دمادم است

 

منزل جانان

ای کرببلا! منزل جانان من استی

یعنی تو مقام شه گل‌پیرهن استی

 

خود گلشن طاهایی و باغ دل زهرا

کاین‌سان چمن اندر چمن از یاسمن استی

 

روی بی‌نقاب

چون کاروان عشق، به دشت بلا گذشت

افکنْد بار عشق در آن ‌جا، ز جا گذشت

 

با عشق دید آب و هوایش چو سازگار

منزل نمود و از سر آب و هوا گذشت

 

سالار کاروان، همه کالای عشق را

بنْهاد در میانه، ز هر مدّعا گذشت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×