دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نعمت فردوس

 

آمد یکی غلامِ سیه‌‌چهرِ دل‌سپید

دل در برش ز شوق شهادت همی تپید

 

آزاد کرده بودش اندر ره خدا

چرخ سپید، چشم سیاهی چو او ندید

کشتۀ سرشک

ای دیده! خون ببار که ماه محرّم است

نزد خدای، دیدۀ گریان مکرّم است

 

فرمود شاه دین که منم کشتۀ سرشک

بر زخم‌های شاه، سرشک تو، مرهم است

 

 

آخرین وداع

گِرد حرم، طواف همی کرد چون خلیل

گسترده پر به زیر، پی شاه، جبرئیل

 

فارغ شد از طواف و چنین گفت با حرم

کای کعبۀ معظّم و ای خانۀ جلیل!

 

مرکب زین مکن

 

مرکب، خدای را به سوی کوفه، زین مکن

خلق مدینه را ز فراقت، حزین مکن

 

بر عهد کوفیان نتوان داشت اعتماد

دوری ز بارگاه رسول امین مکن

راه سفر

 

 آهی کشید و تربت او را به بر گرفت

از آه شه به خرمن هستی، شرر گرفت

 

از بس که خون گریست، جگر‌گوشۀ رسول

منزل‌‌گه بتول، به خون جگر گرفت

 

فلک یا چمن؟

ای کربلا! کنم فلکت نام یا چمن؟

بگْشای گوش و خوش بشِنو گفت‌وگوی من!

 

 چون جای‌گاه ماهی، از آن خوانمت فلک

چون خواب‌گاه سروی، از آن دانمت چمن

 

قتیل سرفراز

کودک نورَس، قتیل سرفراز         خاسته از گاهواره، عشق‌باز

 

عشق‌باز نودمیده، طفل خُرد         مقتدای عاشقان سال‌خورد

 

میر صادقان

 

 

آمد آن عبّاس، میر ‌صادقان

                        وآن علم‌دار سپاه عاشقان

 

چشم از جان و جهان بردوخته

                        از برادر، عاشقی آموخته

 

بدر و هلال

گلبن نورسته‌ی باغ حسین

                        مصطفی و مرتضی را نور عین

 

چرخ، هجده بر سرش پیموده سال

                        بِه ز ماه چارده او را جمال

 

 

زین تهی

 

چون ز پشت ذوالجناح افتاد شاه

                        تیره شد خورشید و مه گم کرد راه

 

گشت جوشان و خروشان، ذوالجناح

                        گه دریدی قلب لشکر، ‌گه جناح

 

رخ تابان

از خیمه، شاه‌زاده چو آهنگ راه کرد

شاه از قفای او به تحیّر، نگاه کرد

 

اندر میان خویش و گروه مخالفان

سلطان دین، خدای جهان را گواه کرد

 

گفتا بدین گروه، فرستادم این غلام

کش هر که دید، یاد رسولِ اله کرد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×