به گزارش کرب و بلا، رجزخوانی شکلی ادبی در قالبی شعری و موزون است که معمولاً در کارزار و در صحنههای نبرد از سوی جنگاورانی که معمولاً کس یا کسانی را از جبهه دشمن و مقابل به هماوردی میطلبند، خوانده میشود.
در اصطلاح لغوی رجزخوانی به معنای فخرفروشی و تعریف از شجاعت و شرافت خود است و در ادبیات و عروض نوعی شعر است که وزن آن شش بار مُستَفعِلُن باشد.
نمونههایی از رجزخوانی را در متون کهن و باستان ایرانی شاهد هستیم که سرآمد آنها شاهنامه ابوالقاسم فردوسی است که نقل است هر یک از پهلوانان از هر دو سپاه که در مقابل یکدیگر صفآرایی میکنند، به واسطه متنی ادبی که آن را به زبانی آهنگین میخوانند، نیا و نُسَب خود را بیان داشته تا به این واسطه شناسنامهای از خود به ویژه به دشمن ارائه دهند تا اینکه آنها بفهمند و بدانند فردی که در مقابلشان ایستاده است دارای چه اعتبار و مرتبهای است.
اما اینکه ریشه و خاستگاه تاریخی رجزخوانی در عرصه کارزار و نبرد کی و کجا بوده است به درستی معلوم و مشخص نیست اما از شواهد و قراین چنین میتوان فهمید که رجزخوانی چه به عنوان فرهنگی در میان ایرانیان و چه سنتی در میان اعراب، ویژه افرادی بلندمرتبه و دارای شأن دودمانی و خانوادگی بوده است و مختص آنهایی است که جزوی از خواص محسوب شده و اینگونه نبوده است که عوام نیز به شرط حضور در صحنه نبرد از آن بهرهمند باشند.
با این وجود براساس اقوال نقل شده از واقعه عاشورا، با این امر روبرو هستیم که در صحنه عاشورا، اتفاقی خلاف آنچه که در مورد رجزخوانی متداول است روی داده و برای تمامی شهدای کربلا، چه خواص و چه عوام غالباً موردی از رجزخوانی به ایشان نسبت داده شده است و نکته جالب اینکه در مقابل شاهد هستیم که در سپاه عمرسعد با وجود آنکه خواصی نیز در آن سپاه حضور داشتند اما هیچ مورد رجزخوانی به نقل از ایشان ثبت و ضبط نشده است. (برگرفته از کتاب «مردان و رجزهایشان» نوشته سید مهدی شجاعی)
اما ابتدا باید ببینیم که اساساً رجز برای چه در صحنه نبرد و جنگ خوانده میشده است که در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم:
«بالا بردن یا برجسته کردن توانایی نیروهای خودی»، «تهدید و تحقیر دشـمن به قصد تضعیف روحیه»، «تـشجیع و تـقویت خودی»، «کتمان ترس». (برگرفته از کتاب «حماسه سرایی در ایران» نوشته ذبیحالله صفا)
براساس آنچه که به اختصار در باب چرایی رجزخوانی اشاره شد هر چند که ذکر این نکات برپایه کتاب مذکور، ناظر بر حماسهسرایی است اما با توجه به اینکه عاشورا نیز در واقعیت خلق یک حماسه است لذا بسیاری از بندهای اشاره شده در بیان دلایل رجزخوانی در میدان نبرد، درباره واقعه کربلا نیز صادق است به ویژه آنکه در تقابل سپاه عمرسعد در مقابل یاران کم تعداد امام حسین (ع)، رجزخوانی موجب افزایش روحیه و تقویت حس سلحشوری میشده است.
نکته حائزاهمیت دیگر آنکه حق تقدم در رجزخوانی از آن کسی است که ابتدای همه و در پیشقراولی سپاه عزم میدان میکند اما در مورد واقعه کربلا از آنجا که یک یورش فراگیر و همگی را شاهد نیستیم و هر یک از شهدای کربلا به شکل انفرادی برای حضور در میدان نبرد از امام خویش، اذن میدان میگرفتند لذا منطقی است که هر کدام به فراخور جایگاه و موقعیت خود به رجزخوانی بپردازند و ذکر این نکته نیز جالب توجه است که هر یک از یاران امام حسین (ع) در آستانه عزیمت به میدان و در رجزخوانیشان بیشتر از آنکه به خاستگاه و نسب خانوادگی خود بپردازند، ذکر این نکته را داشتند که جنگ و جهاد و قتال با سپاه عمرسعد را در پیروی از فرامین و دستور امام زمان خویش لازم و ضروری دانسته و به آن مباهات می کردند. (برگرفته از کتاب «مردان و رجزهایشان» نوشته سید مهدی شجاعی)
با این تفاصیل حال به یک نمونه از رجزخوانی در عاشورا به نقل از عباس بن علی (ع) میپردازیم، با این تفاوت که او پای به صحنه نبرد نمیگذارد بلکه به فرمان برادر و امام خویش برای آوردن آب از شریعه فرات مأمور میشود. او یک تنه در برابر جماعتی که به فرماندهی عمرو بن حجاج حائل آب شدهاند میایستد و ندا سر میدهد:
«اَقسَمتُ باللهِ الاَعَزّ الاَعظَم / وَ بالحُجور صادِقاً وَ زَمزَم / وَ ذی حَطیم ٍ والفِناءِ اَلمحَرم / لَیَخضِبنّ الیَومَ جِسمی بالدّم / اَمام ذی الفَضل وَ ذی المکرّم / ذاکَ حُسینٌ ذوالفَخار الاَقدم» که به نظر میرسد این مسئله از رجزخوانی یعنی (تهدید و تحقیر دشـمن به قصد تضعیف روحیه) را تأمین میکند.
ترجمه: به خداوند عزیزترین و شکوهمندترین سوگند و صادقانهترین سوگند / و به حرم امن خدا و زمزم سوگند / و به خانه خدا و ساحت مسجد الحرام سوگند که امروز پیکرم به خون رنگین خواهد شد / پیش پای صاحب فضیلت و کرامت / حسین، این افتخار پیشه پیشگام.
پس از آنکه عباس بن علی (ع) مشک یا مشکهای همراهش را از آب لبریز میکند در بازگشت مجدد با دشمنانی مواجه میشود که از هر سو به سمت او هجوم میآورند و او در این کارزار چنین رجز میخواند:
«لا اَرهَب المَوتَ اَذا المَوتُ رُقی / حَتّی أورای فی المَصالیت اللّقا / نَفسی لِسِبطِ المُصطفَی الطُّهرِ وقا / اِنّی اَنا العَبّاسُ اغدُوا بالسَّقاء / وَ لا اَخافُ الشّرَ یَومَ المُلتَقی» که به نظر میرسد این رجز نیز در راستای (تـشجیع و تـقویت خودی) باشد.
ترجمه: از مرگ نمیهراسم که مرگ نردبان آسمانی من است / تا در میان شجاعان بخشنده چهره در پوشم / جان من سپر آن زادهء پاک مصطفی / هان این منم عباس که به سقایت آمدهام / و در هنگام مواجهه، از هیچ شرّی بیم ندارم.
و آن زمان که دشمن دست راست او را از بدن قطع میکند و مشک را به دست چپش می گیرد، ندا سر میدهد:
«وَ اللهِ اِن قَطعتُموا یَمینی / اِنّی اُحامی اَبداً عَن دینی / وَ عَن اِمام ٍ صادقِ الیقین / نَجل النّبی الطّاهرِ الامین»
ترجمه: به خدا سوگند که اگر چه دست راستم را بریدند / پیوسته و هماره از حمایت دین خویش، دست بر نمی دارم / و از امام صادق برحقّم که نواده پاکزاد پیامبر امین است.
و البته اینجاست که دشمن دست چپ او را نیز قطع میکند اما او با وجود آنکه رمقش را از دست داده با صلابت چنین رجز میخواند:
«یا نَفسُ لا تَخشَ مِن الکُفّار / وَ ابشِری برَحمَهِ الجبّار / مَع انّبی السّیَ المُختار / قَد قَطَعوا ببَغیهم یَساری / فَاَصلِهم یا ربّ حَرَّ النّار» و این عبارات نیز بر یکی دیگر از دلایل رجزخوانی یعنی (کتمان ترس) دلالت دارد.
ترجمه: ای نفس! نترس از این کفّار/ بشارت باد بر تو رحمت خداوند جبار / همراه با پیام آور سید مختار / خدای من! اینان که دست چپم را ستمگرانه بریدند / تو با گرمای آتش دوزخ پاداششان بده.
دیگر عباس از تاب و توان افتاده است و تنها دو عبارت بر زبان میآورد تا به فیض شهادت نائل می آید یکی «اَخی أدرک اَخاکَ» (برادرم، برادرت را دریاب) و دیگری «یا اَباعَبد الله! عَلیکَ مِنّی السَّلامُ!» (سلام من بر تو ای ابا عبدالله!)