طبری در تاریخ خود درباره مختار و قیام او میگوید:
تجرد المختار لقتله الحسین فقال: ما من دیننا ترک قوم قتلوا الحسین یمشون احیاء فی الدنیا آمنین، بئس ناصر آل محمد انا إذا الکذاب کما سمونی، فانی بالله استعین علیهم، الحمد الله الذی جعلنی سیفا ضربهم به و رمحا طعنهم به و طالب وترهم….[1]
مختار آستین بالا زد و گفت: اصلاً روش و آیین و دین ما این نیست که قاتلان امام حسین را وانهیم تا در کمال امنیت راه بروند. چه بد یارانی برای آل محمد در دنیا هستیم! پس همانگونه که مرا کذاب نامیدهاند، اما از خدا کمک میگیرم. خدا را شاکرم تا مرا شمشیری قرار داد که دشمنان آنها را با آن میزنم و دفع میکنم و مرا نیزهای قرار داد که اینها را با آن بزنم و خدا مرا انتقام گیرنده خون آنان قرار داده…
حوادث آسمانی و زمینی، شورشها، اعتراضات، جریان مدینه و مکه، جریان توابین و جریان مختار، همه پسلرزههای قیام امام حسین (ع) است. با این وجود به جریان مختار کمتر پرداخته شده است.
دشمنی نسبت به مختار
کمتر کتابی از اهل سنت سراغ داریم که شخصیت مختار را مطرح کند و به او ناسزا نگوید. کمترین این ناسزاها «کذاب» است.
اتهام کذاب از کجا آمده است؟
مرحوم خویی معتقد است روایاتی که درباره مختار وارد شده، دو قسم است: یک قسم مختار را مدح میکند و یک قسم دیگر ذم میکند
وقتی مختار لشکری به جنگ شامیان فرستاد، ابراهیم فرزند مالک اشتر فرمانده سپاهش بود و عبیدالله بن زیاد فرمانده لشکر شامیان را بر عهده داشت. اولین بار در آنجا «ابن ضبعان کلبی» مختار را کذاب نامید.[2]
دیدگاه متفکران شیعه
از شخصیتهای معاصر، آقایان خویی[3]، تستری[4]، مامقانی[5]، امینی[6]، نمازی[7] و محدث قمی[8] از مختار یاد کرده و از او دفاع کردهاند؛ اما محور بحث، نظر سه نفر نخست است.
مرحوم مامقانی شش اشکال به مختار دارد؛ اما در آخر، حُسن حالش را میپذیرد. عدالت و مورد وثوق بودنش را در دو مرحله ثابت نمیداند؛ ولی حُسن حالش را میپذیرد. من تعجب میکنم در بین علمای رجال یک مبنایی هست که ترضی و ترحم صدوق را توثیق میدانند؛ اما در ترضی امام معصوم تأمل میکنند! امام معصوم که ترضی و ترحم میکند، از مرحوم صدوق کمتر است؟! این تأملات برای چیست؟
مرحوم آقای خویی چند اشکال مطرح میکند و جواب میدهد که به تفضیل نظر ایشان طرح و بررسی میشود.
از کلام ایشان، به دست میآید که در کتابهای متقدمین، کمتر از مختار نام برده شده و ظاهراً اولین کسی که از او حرفی را نقل میکند، مرحوم علامه است. علامه در «خلاصه الاقوال»[9] ایشان را در قسمت اول کتاب نقل میکند. اینکه علامه حلّی شخصی را در قسمت اول نقل میکند، به این معناست که او عادل و ممدوح است. مرحوم خویی معتقد است روایاتی که درباره مختار وارد شده، دو قسم است: یک قسم مختار را مدح میکند و یک قسم دیگر ذم میکند.[10]
1. روایاتی که در تمجید او می باشد:
روایت نخست، از جارود بن منذر است:
ابراهیم بن محمد الختلی، قال: حدثنی أحمد بن إدریس القمی، قال: حدثنی محمد بن أحمد، قال: حدثنی الحسن بن علی الکوفی، عن العباس بن عامر، عن سیف بن عمیره، عن جارود بن المنذر، عن أبی عبد الله (ع) قال: ما امتشطت فینا هاشمیه و لا اختضبت، حتی بعث إلینا المختار برؤوس الذین قتلوا الحسین (ع)
امام صادق (ع) فرمود: هیچ یک از زنان بنیهاشم شانه به سر نزد و حنا به دست نگذاشت و کارشان عزاداری بود؛ تا آنکه مختار سر قاتلان را برای ما فرستاد.
آقای خویی میفرماید: این روایت صحیح است و مشکل سند ندارد.
روایت دوم از سَدیر یا سُدیر است
«حمدویه، قال: حدثنی یعقوب، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن المثنی، عن سدیر، عن أبی جعفر (ع) قال: لا تسبوا المختار، فإنه قتل قتلتنا و طلب بثأرنا و زوّج أراملنا و قسّم فینا المال علی العسره»؛
امام باقر (ع) میفرماید: مختار را سبّ نکنید. همانا او قاتلین ما را کشت و انتقام خون ما را گرفت و زمینه ازدواج زنان خانهنشین ما را فراهم کرد و در آن شرایط سخت، برای ما اموال بسیاری فرستاد و ما توانستیم مشکلات را حل کنیم….
البته میدانید که سیاست حکومتهای جور همیشه همین بوده که طرف مقابل را از هستی ساقط کنند. در «مقاتل الطالبین» نقل شده که اگر استاندار مدینه مطلع میشد یکی از تجار پولی برای بعضی از خانوادههای شهدا و اهلبیت فرستاده، دستور میداد تا چند صد ضربه شلاقش بزنند و میگفت ما سیاستمان این است که اینها را فقیر نگاه داریم.[11]
وقتی سر ابن زیاد و ابن سعد را آوردند، پدرم (علی بن حسین ع) بلافاصله سجده کرد و فرمود: خدا را شکر که انتقام مرا از دشمنانم گرفت و خدا به مختار جزای خیر بدهد.
روایت سوم از عبدالله شریک است.[12]
محمد بن الحسن و عثمان بن حامد، قالا: حدثنا محمد بن یزداد، عن محمد بن الحسین، عن موسی بن یسار، عن عبد الله بن الزبیر، عن عبد الله بن شریک، قال: دخلنا علی أبی جعفر (ع) یوم النحر و هو متکئ و قد أرسل إلی الحلّاق فقعدت بین یدیه، إذ دخل علیه شیخ من أهل الکوفه فتناول یده لیقبلها فمنعه ثم قال: من أنت؟ قال: أنا أبو محمد الحکم بن المختار بن أبی عبیده الثقفی- و کان متباعدا من أبی جعفر (ع)- فمدّ یده إلیه حتی کاد یقعده فی حجره بعد منعه یده، ثم قال: أصلحک الله إن الناس قد أکثروا فی أبی و قالوا و القول و الله قولک، قال: و أی شیء یقولون؟ قال: یقولون کذاب و لا تأمرنی بشیء إلا قبلته. فقال: سبحان الله أخبرنی أبی و الله إن مهر أمی کان مما بعث به المختار، أ و لم یبن دورنا و قتل قاتلینا و طلب بدمائنا؟ رحمه الله و أخبرنی و الله أبی أنه کان لیمّر عند فاطمه بنت علی یمهد لها الفراش و یثنی لها الوسائد و منها أصحاب الحدیث، رحم الله أباک رحم الله أباک، ما ترک لنا حقا عند أحد إلا طلبه، قتل قتلتنا و طلب بدمائنا؛
شریک میگوید: روزی بر امام باقر (ع) وارد شدیم و روز عید بود. حضرت نشسته و منتظر بودند که سلمانی بیاید و سر مبارکشان را حلق کند. در این بین مردی از اهل کوفه وارد شد و دست حضرت را گرفت تا ببوسد. امام اجازهاش نداد و فرمود: کیستی؟ عرض کرد که من حَکَم، پسر مختار بن ابی عبیده ثقفی هستم و کمی از امام فاصله داشت. امام دست دراز کرد و فرمود: بیا نزدیک؛ بیا نزدیک؛ انگار که میخواست او را در دامن خود بنشاند؛ همین امام معصوم که حاضر نشد اجازه بدهد دستش را ببوسد. گفت: آقا! پشت سر پدرم بدگویی میکنند! امام فرمود: چه میگویند؟ گفت: میگویند دروغگوست. فرمود الحمدلله فقط این را گفتند! هر چه بگویی من قبول دارم. امام فرمود: سبحان الله! امام زینالعابدین به ما خبر داد که پدرم مهری را به ذمه گرفته بود، اما نداشته که بدهد؛ تا اینکه مختار پولی فرستاد و آقا قرضش را داد. وقتی ساختمانهای ما را روی سرمان خراب کردند، مگر مختار پول نفرستاد و خانههای ما را نساخت؟ مگر قاتلان ما را تعقیب نکرد و خون ما را نستاند؟ و سه بار فرمود: رحم الله اباک.
روایت چهارم از اصبغ بن نباته است
جبرئیل بن أحمد، قال: حدثنی العبیدی، قال: حدثنی علی بن أسباط، عن عبدالرحمن بن حماد، عن علی بن حزور، عن الأصبغ، قال: رأیت المختار علی فخذ أمیر المؤمنین و هو یمسح رأسه و یقول: یا کیس یا کیس؛
اصبغ میگوید: من دیدم مختار را که کوچک بود و بر دامان امیرمومنان (ع) نشسته بود و حضرت دست بر سر او میکشید و میفرمود: ای زرنگ، ای زرنگ!
روایت پنجم از عمر بن علی بن حسین است
حدثنی محمد بن مسعود، قال: حدثنی أبوالحسن علی بن أبی علی الخزاعی، قال: حدثنی خالد بن یزید العمری المکی، قال: [حدثنی] الحسن بن زید بن علی بن الحسین، قال: حدثنی عمر بن علی بن الحسین: أن علی بن الحسین لما أتی برأس عبیدالله بن زیاد و رأس عمر بن سعد، قال: فخَّر ساجدا و قال: الحمد لله الذی أدرک لی ثأری من أعدائی و جزی الله المختار خیرا؛
وقتی سر ابن زیاد و ابن سعد را آوردند، پدرم (علی بن حسین ع) بلافاصله سجده کرد و فرمود: خدا را شکر که انتقام مرا از دشمنانم گرفت و خدا به مختار جزای خیر بدهد.
اینها بخشی از روایات است. مرحوم آقای خویی در مقام استقصاء و تتبع نبودهاند و فقط این چند روایت را نقل کردند.[13]