مقدمه
عنصر حماسه و عزت یکی از عناصر اصلی نهضت امام حسین (ع) است که در سراسر حرکتی ایشان از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا موج میزند، چنانکه آثار این عزتمندی بعد از شهادت ایشان هم تداوم دارد. در این مقاله باهدف تعیین خطمشی عزتمندانه در همه ابعاد زندگی اعم از فردی و اجتماعی با الگوگیری از سیره آن حضرت، به گوشههایی از تجلی عزت الهی در سیره قولی و عملی ایشان، در برههای از دوره میپردازیم، بهعلاوه موضوع باید در پهنه تاریخ همدرسی برای انسانیت باشد؛ اما قبل از آن اشاره به کلیاتی از مباحث مربوط به عزت ضرورت دارد.
معنای عزت
عزت یعنی توانایی در مقابل ذلت. در بسیاری از موارد آمده است: «عزه عزا یعنی قواه و صار عزیزا یعنی قوی بعد ذله» و در مفردات راغب امده است: «عزت، ماخوذ از ارض» یعنی زمین سخت است. پس صلابت، اصل در معنای عزت است، اما از باب توسعه در استعمال، به کسی هم که مقهور نمیشود، عزیز گویند، مانند «یاآیها الْعَزِیز» (یوسف: 88) و همچنین در غلبه استعمال کردند، مانند و «عَزَّنِی فِی الْخطاب» (ص: 23) و در مطلق صعوبت به کاربردند، مانند «عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم» (توبه: 118) و عزت به معنای غیرت و حمیت نیامده، مانند آیه «بَلِ الَّذِینَ کفَرُوا فِی عِزَّه وَ شِقاقٍ» (طباطبایی، 1363، 32).
صاحبان عزت
صاحب اصلی عزت خداست: «فَلِلَّهِ العِزَّه جَمیعًا» (فاطر: 10) یعنی ذات اقدسی که توان انجام دادن کارهای باصلابت را دارد، کسی که پیروز است به همه اشیا و قاهر است بر آنها و همه سلسله وجود مسخر اوست، بدون آنکه سرکشی کنند و در زیر قهاریت او مقهورند و بدون اینکه جرات طغیان داشته باشند، در زیر قدرت او خوار و ذلیلاند ...
مالکیت تامه و پیروزی بر امر و خلق از آن اوست و حرکت هر جنبندهای به تسخیر اوست و فعل و فاعل به او و تدبیر اوست و همچنین خدا عزیز است، یعنی نیرومند، زیرا او واجبالوجود فوق بینهایت است، به نیرویی بینهایت و در دایره وجود، جز او نیرومندی نیست و نیروی هر نیرومندی سآیهای از نیروی او و یکی از درجات نیروی اوست (خمینی، 1366: 147) و چون غیر خدای عزوجل هرکسی را فرض کنیم، در ذاتش فقیر و در نفسش ذلیل است، عزت همهاش ملک خداست و هیچ موجودی نیست که خودش بالذات عزت داشته باشد (طباطبایی، 1363، 35)؛ اما چون خداوند «تُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ» (آلعمران: 26) بنابراین، هر کس هم که در مدار ولایت او و در مسیر اطاعت او باشد، مشمول ظهور عزت خدا میشود. همانطور که رسول خدا فرموده است: «مَنْ أَرادَ عِزَّ الدّارَیْنِ فَلْیُطِعِ الْعَزیزَ» (ریشهری، ج 7، 365). پس رسول خدا و مومنان همکسب عزت میکنند و مصداق آیه «وَلِلَّهِ الْعِزَّه وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُومِنِینَ» میشوند (منافقون: 18). پس مومن هم عزیز میشود؛ یعنی نفوذناپذیر و شکستناپذیر و برخوردار از قدرتی میشود که با داشتن آن هرگز اسیر شهوات نخواهد شد. قدرتی که او را از خضوع و تسلیم و سازش در برابر طاغیان و یاغیان بازمیدارد و او را به مرحله نفوذناپذیری در برابر «زر» و «زور» ارتقا میدهد (مکارم شیرازی، 1386: 214). تا آنجا که شرافت معنوی و برتری مقام انسانی خود را با هیچچیز معامله نمیکند و از هر امری که به عزت او ضربه زند، فرار میکند (فلسفی، 1370: 153. بلکه به فرموده امام صادق (ع) خانه از کوه هم نیرومندتر میشود؛ زیرا از کوه با ضربات تیشه کم میشود، اما با هیچ وسیلهای از دین مومن نمیتوان کاست (ریشهری، ج 7: 363).
موجبات کسب عزت
از دیدگاه قرآن کسی که از جنبه نظری ایمان اورد و در جنبه عملی حرکت کند، خداوند او را از عزت و کرامت برخوردار خواهد کرد «مَنْ کانَ یرِیدُ الْعِزَّه فَلِلَّهِ الْعِزَّه جَمِیعًا الَیهِ یصْعَدُ الْکلِمُ الطَّیبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یرْفَعُهُ» (فاطر: 10). در این آیه خداوند ایمان و عمل صالح را دو رکن اصلی برای کسب عزت معرفی میکند؛ یعنی وقتی اعتقاد و ایمان، حق و صادق بود، قهرا عملی هم که از او سر
میزند، مطابق با آن عقاید است ... و هرچه عمل تکرار شود، اعتقاد راسختر و روشنتر و تاثیرش قویتر میشود (طباطبایی، 1363: 35).
در روایات هم مواردی چون انصاف در روابط اجتماعی (کلینی، ج 4: 430) حلم و بردباری، قناعتورزی و بینیازی از مردم (همان) اطاعت و تقوای الهی، اتحاد (مجلسی، 1394، ج 77 و 78) و ... ذکرشده است که در حقیقت همه از مصادیق همان دو رکن اصلی و تحت عنوان کلی تقوا و عبودیت جای دارند و معلوم است که هر چه درجه تقوا و عبودیت بیشتر، بهرهمندی از عزت هم بیشتر؛ بنابراین بعد از حضرت رسول اکرم (ص)، ائمه (ع) در بالاترین مرتبه عزت قرار دارند.
شاخصههای عزتمندی
با تامل در آیات و روایات میتوان ویژگیهایی مانند اطاعتپذیری از خدا، حاکمیت ارزشهای الهی در باورها، روش و منش افراد و جامعه، ظلمستیزی، پرهیز از رفاهزدگی، آزادی از اسارت شهوات و مطامع دنیوی، صبوری در برابر اطاعت و پرهیز از معصیت خدا و صبر بر بلایا، استیلای واقعی و دائمی بر قلوب، پایبندی به اخلاقی مانند عفو، کظم غیظ و صفح، عفتورزی و احترام به ارحام و خلاصه موفقیت در تهذیب نفس و ... را بهعنوان ویژگیها یا شاخصههای افراد یا جامعه عزتمند برشمرد.
عزتآفرینی امام حسین (ع) در حماسه عاشورا
حماسه حسینی از ابعاد مختلف تجلیگاه عزت الهی است. در این جستار به برخی از آن مورداشاره میکنیم:
1. عزتمندی و ظلمستیزی
1. 1. اعلام مخالفت علنی برای تغییر منکر
عزت و عظمت اسلام درگرو امربهمعروف و نهی از منکر است که به ترتیب مراتب انزجار قلبی، اظهار زبانی و مخالفت عملی، طبق شرایطی بر افرادی واجب میشود. امام حسین (ع) در مقابل حکومت یزید انزجار قلبی یا اظهار زبانی را کافی نمیداند؛ بلکه وظیفه خود میدانست که در مقابل چنین حکومتی منکر را تغییر دهد و تغییر منکر غیر از نهی از منکر است؛ چنانکه هنگام عزیمت به کربلا فرمودند:
«إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَالَ: مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرَمِ اَللَّهِ؛ نَاکِثاً لِعَهْدِ اَللَّهِ؛ مُخَالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِ اَللَّهِ؛ یَعْمَلُ فِی عِبَادِ اَللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ اَلْعُدْوَانِ فَلَمْ یُغَیَّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ وَ لاَ قَوْلٍ، کَانَ حَقّاً عَلَى اَللَّهِ آن یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ؛ آنگاه فرمودند: أَلاَ وَ آن هَؤُلاَءِ قَدْ لَزِمُوا طَاعَهَ اَلشَّیْطَانِ، وَ تَرَکُوا طَاعَهَ اَلرَّحْمَنِ، وَ أَظْهَرُوا اَلْفَسَادَ، وَ عَطَّلُوا اَلْحُدُودَ، وَ اِسْتَأْثَرُوا بِالْفَیْءِ، وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اَللَّهِ، وَ حَرَّمُوا حَلاَلَ اَللَّهِ، وَ أَنَا أَحَقُّ مَنْ غَیَّرَ» (طبری، ج 6: 215). ازاینرو ایشان بارهایی از قیدوبندهای ذلت آور دنیا، ثروت و قوم و فرزند، با رد پیشنهاد بیعت بایزید، با گفتن «مثلی لایبایع مثله» (مجلسی، 1394: 325) و با منطق «لاَ وَاللَهِ لاَ أُعْطِیکُمْ بِیَدِی إعْطَاءَ الذَّلِیلِ؛ وَلاَ أُقِرُّ لَکُمْ إقْرَارَ الْعَبِیدِ» یعنی، نه به خدا قسم، به آنان دست بیعت نخواهم داد و چون بردگان هم فرار نخواهم کرد (طبری، 1369: 425) مخالفت خود را اعلام و تصریح میکنند که رفتار عزتمدارانهای که به مرگ بینجامد، از زندگی و حیات همراه با ذلت برتر است:
«خدا و رسول و مومنان و دامنهای پاک و پیراسته و آزادمردان، ذلت را از ما دور میدانند و نمیپسندند که ما اطاعت لئیمان را بر به خاک افتادن عزتمندانِه ترجیح دهیم، بدانید که ما با این گروه و شمار اندک یاران به جنگ خواهیم پرداخت» (محمدی ریشهری، 1390: 478).
و در سخنرانی خود میفرماید:
انِّی لَا ارَى الْمَوْتَ الَّا سَعَادَه وَ الْحَیَاه مَعَ الظَّالِمِینَ الَّا بَرَما
یعنی من مرگ را جز سعادت و زندگانی با ستمکاران را جز ننگ و عار نمیشمارم (همان: 192).
ایشان باوجود انچه از پیغمبر (ص) درباره شهادتش شنیده بود و همه قراین هم نشان میداد که اگر بیعت نکنند، کشته میشوند، با امتناع از بیعت همراه باصلابت، راه دوم را ترجیح داد (طبری، 1369: 2968).
1.2. افشاگریهای مکرر علیه دشمن
امام در پاسخ به حاکمیت یزید، نهتنها از بیعت با او سرباز میزند، بلکه با افشاگریهای علنی، در معرفی شخصیت یزید اهتمام میورزد و پس از امتناع از بیعت در مجلس خصوصی، پس از حضور در مجلس عمومی میفرماید:
«أیُّهَا الأَمیرُ! إنّا أهلُ بَیتِ النُّبُوَّهِ، وَ مَعدِنُ الرِّسالَهِ، وَ مُختَلَفُ المَلائِکَهِ، وَ مَحَلُّ الرَّحمَهِ، وَ بِنا فَتَحَ اللّه ُ وَبِنا خَتَمَ، وَ یَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ خَمرٍ، قاتِلُ النَّفسِ المُحَرَّمَهِ، مُعلِنٌ بِالفِسقِ، مِثلى لا یُبایِعُ لِمِثلِهِ» (الخوارزمی، 1385: 183)؛ یعنی ای امیر، ماییم خاندان نبوت و معدن رسالت، در خاندان ما محل رفتوامد فرشتگان و محل نزول رحمت خداست. خداوند اسلام را از ما شروع و تا آخر نیز با ما خاندان بهپیش خواهد برد، اما یزید مردی شرآبخوار که دستش به خون افراد بیگناه آلوده است. او شخصی است که دستورات الهی را درهمشکسته و در مقابل چشم مردم مرتکب فسق و فجور میگردد. آیا رواست شخصی همچون من با چنین مرد فاسقی بیعت کند؟!
2. دادن فرصت و اتمامحجت با دشمن
هرچند امام در مقابل دشمن با صلابت هرچه تمامتر میایستد و حتی با دور افکندن نامه ابن زیاد از پاسخ به آن امتناع میورزد (مجلسی، 1394: 383) در مناسبتهای مختلف منتظر فرصتی بود تا جایی که ممکن است دشمن را موعظه کند تا اینکه مبادا در میان آنان، کسی ناشناخته و ناآگاه و در اثر تبلیغات سوء علیه امام و خاندان ایشان، در ریختن خون امام شریک شود و براثر عدم آگاهی و غفلت در ورطه هلاکت قرار گیرد. امام گاه با دعوت خصوصی یا عمومی، گاه با خطبه خواندن و گاه با نامه نوشتن، گاه برای اطمینان و طمانینه یاران، گاه برای افرادی که مردد هستند که حق با امام است یا یزید و یزیدیان، از حقانیت خود سخن میگفت و حتی برای کسانی هم که میدانست از روی عمد و عناد در مقابل حق ایستادهاند، تلاش در هدایت داشت؛ اما وقتی میدید که با او همراه نمیشوند، میفرمود:
«حال که یاریم نمیکنید از این سرزمین دور شوید تا در عاشورا فریاد هل من ینصرنی من را نشنوید که به عذاب الهی دچار شوید» (همان: 379).
دعوت امام از عبیدالله بن حر و عمرو بن قیس در منزل بنی مقاتل در راه مکه به کربلا، سخنرانیهای قبل و بعد از نماز ظهر عاشورا برای سپاه حر (همان: 375) تذکر به بزرگان کوفه چون سلیمان بن صرد و مسیب و رفاعه و دعوت خصوصی از زهیر بن قین در منزل زرود (ریشهری، 1430: 174) همه گواه براین مدعایند. ایشان حتی خطاب به عمر سعد هم میگویند:
«وای بر تو پسر سعد، از خدا نمیهراسی، بااینکه میدانی من کیستم، با من میجنگی، این گروه را رها کن و بیا با من باش که به قرب خدا نزدیکتر است» (مجلسی، 1394: 388).
و به سپاه عمر سعد میفرمایند:
«ای مردم، سخنم را بشنوید و در کشتنم شتاب نکنید تا موعظهای شایسته کنم و عذر خودم را از آمدن بازگویم، پس اگر دلیل مرا پذیرفتید و انصاف را پیشه خود ساختید، سعادتمند میشوید و دست از جنگ برمیدارید، زیرا دلیلی بر آن ندارید» (طبری، 1369: 3022).
همچنین فرمود:
«از خدا بترسید و مرا نکشید، زیرا هیچ مجوزی برای کشتن من و هتک احترام خاندان من ندارید. من فرزند پیامبر شما هستم و مادربزرگم خدیجه، همسر پیامبر شماست. شاید این فرموده پیامبر را شنیده باشید که فرمود: حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشتند» (مجلسی، 1394: 5).
3. صبوری و سفارش به استقامت ورزی
صبر، ازجمله اسباب پایداری عزت و حریت از اسارت نفس و رضا به قضای الهی است، ازاینرو امام حسین (ع) ما در روز عاشورا در آن هنگامه جنگ و اوج سختیها، از خاندان خود میخواهد تا با خویشتنداری، عزت و کرامت خود را حفظ کنند و به آنها سفارش میکند:
« فَلا تَشْکوا ، وَلا تَقولوا بِألْسِنَتِکُمْ ما یُنْقِصُ مِنْ قَدْرِکُمْ»؛ (دشتی، 1381: 360) یعنی:
پس به زبانتان چیزی را نگویید که از ارزشتان میکاهد.
و در وصیت خود به امکلثوم، زینب و رقیه میفرماید:
«لَکِنْ اُوصِیکُم بِتَقوَی اللهِ رَبِّ البَرِیَّهِ وَ الصَّبرِ عَلَی البَلِیَّهِ وَ کَظمِ نُزُولِ الرَّزِیَّهِ»؛ یعنی شما را به ترس از خدا (خداوند صحراها و پدیدهها) دعوت میکنم. شمارا به بردباری بر بلاها و فروخوردن خشم به هنگام ناملایمات سفارش میکنم (همان: 358).
و خودشان هم در لحظات آخر (زمانی که با بدن مجروح روی زمین افتاده بودند) میگویند:
« صَبْرًا عَلَی قَضَآئِک یا رَبِّ! لَا إلَهَ سِوَاک، یا غِیاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ مالِىَ رَبٌّ سِواکَ، وَ لا مَعْبُودٌ غَیْرُکَ، صَبْراً عَلى حُکْمِکَ یا غِیاثَ مَنْ لا غِیاثَ لَهُ، یا دائِماً لا نَفادَ لَهُ...»
یعنی صبر میکنم به قضای تو، ای پروردگار که جز تو خدایی نیست. ای فریادرس فریادخواهان، برای من پروردگاری جز تو و معبودی جز تو نیست. صبر مینمایم بر حکم تو ای فریادرس که فریادرسی (مکارم شیرازی، 1386: 488).
ایشان همواره مصمم و متوکل بر خدا بدون کوچکترین اظهار عجزی، شجاعانه افتخارآفرینی میکنند. تا آنجا که راوی میگوید:
«فَوَاللَّهِ ما رَایتُ مَکثورا قَطُّ، قَد قُتِلَ وُلدُهُ، واهلُ بَیتِهِ واصحآبهُ، اربَطَ جَاشا مِنهُ»؛ به خدا سوگند ندیدم مردی را که فرزندان و اهلبیت و یارانش کشتهشده با اینهمه دردها و رنجها کشیده، معالوصف دلیرانه درصحنه نبرد ابراز رشادت کند. (مجلسی، 1394: 50).
4. فکت بیعت از صحابه
امام به امید کسب پیروزی ظاهری از طریق وعدهووعید به دنبال جذب نیرو و کثرت افراد نیست، بلکه حتی برای اینکه زیر بار منت کسی نباشد، یا اینکه مبادا برخی از آنها در میدان مبارزه، صحنه را ترک کنند یا به دشمن بپیوندند؛ در منزلگاههای متفاوت، کسانی را که همراهیشان میکردند و حتی اولاد و بنیهاشم را هم در مقابل دو گزینه ماندن منجر به شهادت یا جدایی از کاروان، مخیر میکردند تا فقط خالصها بمانند. چنانکه پس از شنیدن خبر شهادت مسلم و آگاهی سپاه از سرنوشت احتمالیشان خطاب به آنها فرمود:
«آنهایی که دوست دارند با من باشند و کسانی هم که میخواهند، میتوانند بروند» (مجلسی، 1394: 322).
سپس فرمود:
«ای مردم، هرکدام از شما که تحمل تیزی شمشیر و زخم و ضربت نیزه را دارد، همراه ما بماند و الا بازگردد. هر که میخواهد میتواند مرا ترک گوید. چیزی از من در گردن او نیست، از تاریکی شب استفاده کنید و مرا ترک کنید» (همان).
حتی در شب عاشورا هم یادآور شدند و فرمودند:
«آگاه باشید، به شما اختیار میدهم مرا ترک کنید، هیچ بیعتی از شما نزد من نیست. از تاریکی شب استفاده کنید و آن را شتر راهوار خود قرار دهید و بروید».
و همچنین فرمود:
«اینان جز مرا نمیخواهند و شما آنچه را به عهده داشتید، به انجام رساندید. آزادید که بروید» (ریشهری، 1390: 244).
5. عزت و پایبندی به اخلاقیات
5. 1. وفای به عهد
اگرچه وفای به عهد از واجبهای موکد الهی است «وَ اوْفُوا بِالْعَهْدِ آن الْعَهْدَ» (اسراء: 34) و حرمت خاصی دارد و کسی اجازه عهدشکنی ندارد و در صورت احراز توطئه یا طرح حیله و نیرنگ از طرف مقابل با نقض عهد از جانب او، دیگر وفای به چنین عهدی واجب نیست و با اینکه تقریبا در بین مسیر حرکت امام، قطعی به نظر میرسید که زمینه پیروزی ظاهری برای لشکر فراهم نیست؛ حضرت به دلیل وفاداری به عهد خود با مردم کوفه، به حرکت ادامه میدهند و در مواجهه با لشکر حر میفرمایند:
«من بهسوی شما حرکت نکردم، مگر اینکه دعوتنامهها و لبیکهای شما بهسوی من سرازیر گردید. اگر به این دعوتنامهها وفادارید، اینک بهسوی شما آمدهام باید با من پیمان محکم ببندید و در همکاری با من از اطمینان بیشتری برخوردار سازید و اگر از آمدن من ناخشنودید، حاضرم به محلی که از آنجا آمدهام، بازگردم» (ابن اثیر، 1391: 2218 و 2220).
و در گفتوگو با طرماح بن عدی طایی فرمود: «همانا بین ما و مردم کوفه عهد و پیمانی بستهشده و در اثر این، امکان برگشت برای ما نیست» (همان: 2222).
5. 2. کظم غیظ و رعایت انصاف با دشمن
در آیه «الذین ... والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس ...» (آلعمران: 134) در وصف متقین میگوید: آنها کسانی هستند که برای رضای خداوند با خلق خدا رابطهای حسنه دارند؛ نهتنها چشم طمع به مال مردم ندارند، بلکه انفاق نیز میکنند؛ هم در حالت سرور و نشاط و هم در سختیها، درباره حق شخصی خویش، خشم خود را فرومینشانند و از بدیهای مردم میگذرند. پس کاظم کسی است که در هنگام غضب، باقدرت بر انتقام و ازاله ناملایم، غیظ خود را مهار و با جلوگیری از نفس، خویشتنداری میکند و آثار خشم در او بروز نمییابد (جوادی، 1388: 557). ازاینرو امام حسین (ع) در مسیر حرکت، دریکی از منزلگاهها، به اصحاب خود فرمان داد به لشکر حر و اسبهایشان آب دهند تا سیراب شوند و حتی یکی از افراد لشکر حر را هم که جامانده بود و از همه تشنهتر و خستهتر بود، توسط خود حضرت سیراب شد (قمی، 1380: 283). در تاریخ آمده است که حتی حضرت فرمود: این مردم را آب بدهید و اسبهایشان را اندکاندک بیاشامانید که از نوشیدن ناگهانی آب آسیب نبینند (ابن اثیر: 2217).
5. 3. عفو سازنده
عفو مرتبه بالاتری از کظم غیظ و به تقوا نزدیکتر است که موجب افزایش عزت میشود. از پیامبر اکرم (ص) به نقلشده است که: «عَلَیْکُمْ بِالْعَفْوِ فَإِنَّ اَلْعَفْوَ لاَ یَزِیدُ اَلْعَبْدَ إِلاَّ عِزّاً فَتَعَافَوْا یُعِزَّکُمُ اَللَّهُ» (کلینی، ج 2: 108) و مصداق عینی صاحبان عفو، ائمه (ع) هستند، چنانکه زراره میگوید از ابا جعفر شنیدم که گفت «إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ مُرُوَّتُنَا اَلْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَنَا» (صدوق، بیتا: 12)؛ یعنی جوانمردی ما خاندان چنین است که هر که بر ما ستم کند، او را میبخشیم. ازاینرو امام حسین (ع) هم باوجود همه آزار و تهدیدی که از جانب حر و سپاهش نسبت به ایشان و خانوادهاش اعمالشده بود، وقتی حر توبهکنان نزدش آمد و گفت:
اکنون از آنچه کردهام پشیمانم و بهسوی خدا توبه کردهام، آیا توبه و انابه مرا در حضور حق به رتبه قبول میبینی؟
حضرت فرمود:
«خداوند تو را میپذیرد و تو را عفو میدارد» (قمی، 1380: 310).
5. 4. احترام ارحام دشمن
زمانی که شمر برای فرزندان امالبنین اماننامهای آورد، نزدیک خیام اباعبدالله با صدای بلند فرزندان امالبنین را فراخواند. اما کسی جواب او را نداد، امام اظهار داشت:
«جواب شمر را بگویید گرچه فاسق است، زیرا از قبیله مادر شماست» (دشتی، 1381: 34).
5. 5. دفاع از حریم ناموس
ارزشهای انسانی از جمله عفت ورزی از اصول ثابت اخلاقی هستند که به زمان خاصی اختصاص ندارند و فرد مومن در هر شرایطی باقدرت و صلابت در حفظ آنها مقاومت میکند. چنانکه امام حسین (ع) در آخرین لحظات، درصحنه کارزار، زمانی که دیگر حتی قادر به سواری نیست، بدن مقدسش مجروح شده است و نمیتواند از خود دفاع کند؛ وقتی متوجه میشود که لشکر یزید میان امام و خیمههای حرم حائل شده است، تحمل نمیکند و فریاد برمیآورد:
« وَیْحَکُمْ یا شیعَهَ آلِ اَبی سُفْیانَ! آن لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ، وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَکُونُوا اَحْراراً فی دُنْیاکُمْ هذِهِ، وَارْجِعُوا اِلی اَحْسابِکُمْ آن کُنْتُمْ عَرَبَاً؛ یعنی وای بر شما ای پیروان ابوسفیان، اگر دین ندارید و از روز معاد نمیهراسید، پس حداقل در دنیایتان آزاده باشید و به خوی نیاکانتان بازگردید اگر آنگونه که میگویید، عرب هستید».
سپس در پاسخ شمر که گفت چه میگویی؟ فرمود:
«من با شما میجنگم و شما با من بجنگید؛ ولی زنان که گناهی ندارند، پس سرکشان و نابخردانتان را از تعرض به حرمم تا زندهام، بازدارید» (مجلسی، 1394: 51).
6. عزت و استیلای واقعی و تسخیر قلوب صحابه
یکی از ویژگیهای عزت الهی استیلای واقعی و دائمی بر قلوب است و امام حسین (ع) توانست قلوب دیگران را تحت تصرف خود درآورد، تسخیر و تصرفی که تا آخر تاریخ بشریت منقطع نمیشود (تهرانی، 1391: 197) زیرا وقتی ایشان در شب عاشورا، خبر کشته شدن را به آنها داد و فرمود:
«من فردا کشته میشوم و شما هم کشته میشوید»؛ همه یکصدا گفتند: «سپاس خدای را که ما را در یاریکردن به شما کرامت بخشید و با کشته شدن درراه شما شرافت عطا فرمود». (دشتی، 1381: 17).
و سعید بن عبدالله و زهیر بن قین میگویند:
«به خدا اگر بدانیم کشته میشویم، پس زنده میشویم آنگاه زنده و دوباره سوخته میشویم و خاکسترمان بر باد میرود و هفتاد بار چنین میکنند، از تو جدا نشویم تا پیش رویت بمیریم» (طبری، 1369: 3016).
صحابهای که امام در وصفشان فرمود: اُنس آنها با مرگ بیش از اُنس طفل به سینه مادر است، یعنی زندگی آنها عین توجه به مرگ و عین حرکت بهسوی مرگ است (میرباقری، 1392: 165).
7. عزت و ولایتپذیری با بذل مال و جان خود و جان اهل و فرزندان
امام حسین (ع) برای حفظ دین، نه فقط جان و مال خود را داد؛ بلکه بااینکه میدانست به شهادت میرسد، اهلوعیال خود را هم در این راه قربانی و برادر و فرزندان برادر و ... حتى طفل ششماهه خود را هم فدای دین کرد.
8. عزت و اطاعتپذیری و عبودیت تام
امام حسین (ع) چون در اوج معرفت دینی و دینداری است و بهحق، اباعبدالله است، یعنی پدر بندگی خدا و اوج عبودیت، در شب تاسوعا حضرت عباس را بهسوی لشکر عمر سعد میفرستد و به او میفرماید:
«بهسوی آنان برو، اگر توانستی جنگ را به تاخیر بینداز تا ما بتوانیم به درگاه خداوند نماز گذاریم و طلب آمرزش کنیم، او میداند من نماز را دوست دارم» (ریشهری، 1390: 494).
و بعدازآنکه ابو ثمامه صیداوی (صایدی) در ظهر عاشورا به امام میگوید: دوست دارم در حالی به ملاقات پروردگار بشتابم که این نمازی را که وقتش رسیده خوانده باشم.
حضرت فرمود:
«از آنها بخواه دست از ما بردارند تا نماز کنیم» (طبری، 1369: 3042).
و وقتیکه میخواهد به میدان برود میگوید: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ و هنگامیکه حمله میکرد، تکبیر میگفت و بعد از هر حمله در جای بلندی میایستاد و میفرمود:
« ٱللَّهُ أَکْبَرُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ» (تهرانی، 1391: 138).
بالاخره اینکه در آخرین مناجات در قتلگاه میگوید: «رِضاً بِرَضَائِک» یعنی «من عبد مطلق تو هستم و تو معبود مطلق و اقتضای عبودیت این است که راضی به رضای الهی باشم» (همان: 335).
و در آن حالت بعد از گذاشتن صورت خونین خود بر خاک میگوید:(مجلسی، 1394: 53)
بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَفى سَبیلِ اللهِ وَعَلى مِلَّهِ رَسُولِ اللهِ
وجوه تجلی عزت الهی در عزتآفرینی امام حسین (ع)
1. عزت راستین، از اسمای حسنی الهی است که بالاصاله از آن خداست؛ پس هیچکس غیر از خدا عزیز نیست و تنها عزت خداست که در دیگران ظهور میکند؛ پس امام حسین مظهر اسمی از اسمای خداست «فَلله العزه جمیعا» (فاطر: 10).
2. چون خدای عزیز، خود به خوبیها امر و از بدیها نهی میکند: «إنَّ اللَّهَ یَامُرُ بِالْعَدْلِ وَالْاحْسَانِ وَایتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَ ...» (نحل: 90)؛ امام حسین (ع) نیز با قیامش یعنی امربهمعروف و نهی از منکر عملی، مظهر اسمی از اسمای الهی میشود.
3. یکی از مظاهر عزت و اسمای حسنای الهی «عفو» است، پس هرکسی هم که از حق شخصی خود بگذرد و برای رضای خداوند، مستحق کیفر را آزاد کند، مظهر اسمی از اسمای نیکوی خدا میشود؛ پس امام حسین (ع) با عفو دشمن، مظهر اسم عفو و عزیز خدا شد.
4. لازمه عزیز بودن، چشمپوشی از امکانات رفاهی و انفاق مال و جان است و امام حسین (ع) از بذل جان و مال خود و اهلوعیال خود دریغ نورزید.
5. طبق آیه «وَالَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ انفَقْتَ مَا فِی الْارْضِ جَمِیعًا مَّا الَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ الَّفَ بَیْنَهُمْ انَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» (انفال: 63). تالیف قلوب، تنها مقدور خداوند عزیز و حکیم است و امام حسین (ع) در پرتو کسب عزت، قلوب صحابهای چون حر، جون، زهیر، عابس و ... را باهم و با خود تالیف کرد و سبب عزیز شدن دیگران هم شد.
امور دیگری مانند قرار گرفتن امامت در ذریه و برکات در تربت و حرم و زیارتش (عاملی، ج 5: 363، ج 8: 313 و ج 16: 395) استمرار عزاداری و سوگواری بر حضرتش، تزلزل حکومت بنیامیه و انقراض آن، احیای اسلام و ارزشهایش چون روحیه ایثار و شهادتطلبی و روحیه امربهمعروف و نهی از منکر (تهرانی، 1391: 220) همه تجلیات عزت و استیلای حقیقی خداوند در عزت و استیلای امام حسین (ع) در پهنه تاریخ هستند.
نتیجهگیری
خداوند عزیز است و منشا عزت و به کسانی عزت عطا میکند که از تقوا و عبودیت برخوردار هستند.
چون مومن به خداوند تعلق دارد، او هم عزیز است، اما کسی که به رتبه امامت رسیده باشد، در عالیترین مرتبه عزتمداری است.
امام حسین (ع) باعزت امامت؛ ذلت بیعت با یزید را برنتافت و در عین صلابت و استواری در مقابل دشمن، از او برای نماز و عبادت طلب فرصت میکرد.
در اوج استقامت، با برخورد همراه باانصاف و صفح، دشمن را عفو میکند و با تسخیر قلوب صحابه، استیلای واقعی را معرفی کرد. ایشان با مرگ همراه باعزت خود، زندگی و حیات را تفسیر کرد و جاودانه ماند.
و چون عاشورا یک فرهنگ، یک جریان مستمر و یک سرمشق دائمی برای امت اسلامی است، (خامنهای، 84/11/5) امروز آن روزی است که ملتهای اسلامی نباید در مقابل ظاهر قدرتمندانه استکبار دچار ترس و تردید شوند (خامنهای، 81/4/10).
و بر ماست که طبق فرموده پیامبر اکرم (ص) که اهلبیت کشتی نجات هستند و «مَنْ رَکِبَهَا نَجَى وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ»، با تمسک به سیره آن بزرگواران همیشه عزیز، عزتمند زندگی کنیم و عزتمند بمیریم.
منابع
آیتی، محمدابراهیم (1388). بررسی تاریخی مدینه تا کربلا، به کوشش مهدی انصاری، قم، نشر مرتضی.
ابن اثیر، عزیزالدین (1392). تاریخ کامل، برگردان حسین روحانی، بیجا، اساطیر.
ابن طاووس (1386). لهوف على قتلی الطفوف، ترجمه ابوالحسن آبوطالبی، قم، دلیل ما.
ابن ابی یعقوب، احمد (1362). تاریخ یعقوبی، ج 2، مترجم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی.
پاینده، ابوالقاسم (1385). نهج الفصاحه، مترجم دلشاد، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی.
جوادی آملی، عبدالله (1389). تسنیم، قم، اسرا.
خوارزمی، ابو مخنف (1385). مقتل الحسین، مترجم علیمحمد موسوی، قم، امام المنتظر (عج).
خمینی، روحالله (1366). شرح دعای سحر، مترجم احمد فهری، تهران، انتشارات اطلاعات.
دشتی، محمد (1382). ترجمه نهجالبلاغه، قم، انتشارت امیرالمومنین.
__________ (1381). فرهنگ سخنان امام حسین (ع)، قم، امیرالمومنین.
راغب اصفهانی (1385). مفردات الفاظ قرآن، ج 2، ترجمه غلامرضا خسروی، تهران، مرتضوی.
صدر، رضا (1385). پیشوای شهیدان، به اهتمام باقر خسروشاهی، قم، بوستان کتاب.
صدوق، ابی جعفر محمد بن على (بیتا). خصال، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه.
طباطبایی، محمدحسین (1363). تفسیر المیزان، ج 17، ترجمه محمدباقر موسوی، بنیاد فکری علامه طباطبایی.
طبری، جریر بن محمد (1369). تاریخ طبری، ج 7، ترجمه پاینده، تهران، اساطیر.
طهرانی، مجبتی (1391). سلوک عاشورایی، بیجا، مصابیح الهدى.
عاملی، محمد بن الحسین (بیتا). وسائل الشیعه، ج 5، 8 و 19، بیروت، احیاء التراث العربی.
فلسفی، محمدتقی (1370). شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق، ج 1، بیجا، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
قمی، عباس (1385). دمع السجوم ترجمه نفس المهموم، مترجم ابوالحسن شعرانی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
__________ (1380). برگزیده منتهی الامال، به کوشش رضا استادی، قم، نشر مصطفی.
کلینی، محمد بن یعقوب (1388). اصول کافی، تهران، دار الکتاب الاسلامیه.
مجلسی، محمدباقر (1394). بحارالانوار، ج 44 و 45، تهران، مکتبه الاسلامیه.
محدثی، جواد (1386). پیامهای عاشورا، قم، زمرم هدایت.
محمدی اشتهاردی، محمد (1370). سوگنامه آل محمد، قم، ناصر.
_________ (1384). سیره چهارده معصوم، تهران، نشر مطهر.
محمدی ریشهری، محمد (1385). حکمت نامه امام حسین، ج 1، مترجم مسعودی، قم، دار الحدیث.
_________ (1430). دانشنامه امام حسین، ج 2، 5، 7 و 14، با همکاری طباطبایی نژاد، قم، دار الحدیث.
_________ (1390). شهادتنامه امام حسین، با همکاری محمود طباطبایی نژاد، قم، دار الحدیث.
_________ (1385). میزان الحکمه، ج 7، ترجمه حمیدرضا شیخی، قم دار الحدیث.
مکارم شیرازی، ناصر (1386). عاشورا، محقق سعید داوودی، قم، مدرسه امام علی بن ابیطالب.
_________ (1386). تفسیر نمونه، ج 18، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
میرباقری، محمدمهدی (1392). ضیافت بلا، تهران، کتاب نشر.
نصیری، علی (1389). پیشوای روشناییها، قم، وحی و خرد.