مقدمه
امام علی بن حسین (ع)، چهارمین امام شیعیان است. او از سال 61 هجری قمری پس از شهادت پدرش امام حسین (ع) در واقعه کربلا، امامت را عهدهدار شد و تا سال 94 یا 95 هجری عهدهدار این مقام بود. امام سجاد (ع) در این زمان، با پنج خلیفه اموی به نامهای یزید بن معاویه، معاویه بن یزید، مروان بن حکم، عبدالملک مروان و ولید بن عبدالملک همزمان بود. این دوران که در آن تحولات متعددی روی داد، یکی از شگفتترین دورههای تاریخی اسلام است. سنت پیامبر (ص) در این زمان تقریباً به فراموشی سپرده شده و پیمانهای اسلامی جای خود را به همان پیمانهای قبیلهای عصر جاهلیت داده بود. خفقان و سرکوب جای خویش را به آزادی و برابری داد و از اسلام در این دوران، جز نامی باقی نماند. به سبب گسترش فتوحات و افزایش سرمایه در جامعه اسلامی، تجملگرایی به اوج خود رسیده بود. فرهنگهای بیگانه و تقاطی افکار گوناگون، تهدیدی علیه اعتقادات دینی اسلام به شمار میرفت.
امام سجاد (ع) تقریباً فعالیت سیاسی آشکاری از خود بروز نداد. این موضوع، دستاویزی است تا کسانی که با اوضاع تاریخی آن زمان آشنا نیستند، به نقد روشهای سیاسی امام (ع) بپردازند. آشنایی بیشتر تاریخی با شرایط زمانه امام (ع) و درک آن حضرت از شرایط ، سبب میشود که به درستی به اقدامات سنجیده امام (ع) که اقتضای زمان خود بود پی ببریم. امام، پاسدار خون شهدای کربلا بود. در سخن آن امام بزرگوار، آهنگ جهاد و شهادت در لابهلای نغمههای عرفانی دعاهای ایشان نهفته است. او ارتباط نسل معترض شیعه را با خود در آن شرایط خفقان، به وسیله دعا حفظ نمود. در آن جوّ خفقانآور، رهبری امام (ع) چنان حساب شده بود که حکومت هم تا اواخر عمر امام (ع) متوجه آن نشد و آنگاه که متوجه شد او را به شهادت رساند.
این پژوهش با تکیه بر گفتمان مکتب آنان در تاریخنگاری با رویکردی بررسی شرایط اجتماعی و تحقیقی در روایات تاریخی، در پی بازخوانی اوضاع سیاسی اجتماعی دوران امام سجاد (ع) و درک موضعگیریهای ایشان است تا به پرسشهای ذیل پاسخ دهد:
- شرایط سیاسی اجتماعی جامعه اسلامی در نیمه دوم قرن یکم هجری چگونه بوده است؟
- دعاهای امام سجاد (ع) در صحیفه سجادیه، چه مضامین سیاسی و اجتماعی را در بردارد؟
الف. شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامی در نیمه دوم قرن یکم هجری
پیامبر اسلام (ص) با تشکیل جامعه اسلامی در مدینه، پیوندهای دینی را جایگزین پیوندهای خونی جاهلی نمود. ایشان از سادگی و بیپیرایگی در جامعه برابر اسلامی، سنتی ساخت که در آن همه اقوام به طور یکسان از مواهبت امنیتی و اجتماعی حکومت بهرهمند شدند. با رحلت پیامبر (ص)، کم کم سنت او کمرنگ شد. توسعه فتوحات در زمان عمر و عثمان و نیز آزاد گذاشتن مردم از سوی عثمان برای مهاجرت به مناطق دیگر از سویی و توجه ویژه خلیفه سوم به بنیامیه از سوی دیگر، رفته رفته به سرعت انحراف از سنت نبوی افزود. گرچه قتل عثمان نیز خود حاصل اشرافیگری و فاصله طبقاتی بود که خود آفریده بود اما بنیامیه به همان که داشتند، قانع نبودند.
امام علی (ع) در چنین شرایطی ابتدا قبول خلافت نکرد و آنگاه با اکراه، قبول مسئولیت نمود؛ در حالی که پیش از عثمان، برای خلافت اصرار میورزید، شاید مهمترین دلیل اکراه امام (ع) از قبول خلافت، بدعتهایی بود که بیشتر آنها در دوران عثمان نهاده شده بود. خلافت امام (ع) چنان که انتظار میرفت، با مشکلاتی روبهرو شد. ماجرای قتل عثمان، فتنه ناکثین، قاسطین و مارقین که دورادور از سوی معاویه هدایت میشدند، شرایط حکومت امام (ع) را دشوار نمود و بالاخره معاویه به همان شگرد، خلافت را ربود. (نهجالبلاغه، نامه 28) معاویه در خطبهای که در کوفه ایراد کرد، ماهیت حقیقی خویشتن را بروز داد؛ او به مردم گفت: «من با شما نجنگیدم که نماز بخوانید یا روزه بگیرید و حج به جای آورید زیرا آنها را شما انجام خواهید داد؛ من با شما جنگیدم که بر شما حکومت کنم.» (اصفهانی، بیتا: 67) وی افزون بر این، با انتخاب زیاد بن ابیه بر عراق، کوفیان را از حکومت خود ترسانید. او همچنین، به والیهای خود دستور داد تا مبارزهای درازمدت را علیه خاندان هاشم شروع کنند. معاویه، امام علی (ع) را عامل فتنهها معرفی نمود و دستور داد تا در نماز و خطبهها او را دشنام دهند. او فراتر از این کوشید تا از کینه عراقی و شامی استفاده کند و بتواند هرچه بیشتر، عراقیان را سرکوب نماید.
سیاست معاویه، در زمان پسرش ادامه یافت؛ هر چند بعضی دینداران قصد داشتند پس از معاویه، سنتهای پیامبر را احیا کنند و برخی دیگر نیز در فکر حکومت بودند اما یزید پیش از این به خلافت منصوب شده بود و از سران قبایل برای او بیعت گرفته بودند. نخستین و مهمترین حادثه دوران یزید، قیام امام حسین (ع) است که با بیرحمی تمام توسط عبیدالله بن زیاد، حاکم اقتدارطلب کوفه به ظاهر سرکوب شد. این قیام، خود مقدمه قیامهای دیگر بود. مردم مدینه به رهبری عبدالله بن حنظله قیام کردند و توسط مسلم بن عقبه با شدت تمام سرکوب شد.
دوران یزید از جهت ناآشنایی او با احکام و آداب اسلامی و عدم ارائه سیاستهای فراگیر و نیز نداشتن محبوبیت عام و از همه مهمتر سقوط دیکتاتوری معاویه، فرصت مناسبی برای قیامها بود. واقعه عاشورا، دلیلی بر نادانی یزید بود که نهتنها هیچ گاه از خاطر امت اسلامی نرفت بلکه بهانهای برای قیامهای بعدی و حتی سقوط سفیانیان شد.
با روی کار آمدن عبدالملک مروان، اقتدار حکومت اسلامی بیشتر شد. پیش از عبدالملک، دورانی از آشفتگی در مناطق مختلف اسلامی، جامعه را از نظر سیاسی و اجتماعی ناامن کرده بود. مردم عراق در فاصله دوازده سال پس از مرگ معاویه، قیام امام حسین (ع)، قیام توابین، قیام مختار، سلطه مصعب بن زبیر و نهایتاض تصرف آن ناحیه به دست عبدالملک مروان را تجربه کرده بودند. آنان خسته بودند و انگیزهای هم برای ادامه درگیریها نداشتند که خود زمینه سلطه مروانیان بر این منطقه را فراهم نمود. در سایر نقاط ، از جمله حجاز هم وضع چنین بود. به تدریج بساط دیکتاتوری گسترده شده و سراسر امپراطوری اسلامی، دچار اختناق و خفقانی شد که حداقل تا 30 سال ادامه یافت.
این دلایل، در یک تقسیمبندی کلی عبارتاند از:
1 ـ خستگی امت اسلامی از جنگهای اتفاق افتاده در فاصله مرگ معاویه تا آمدن عبدالمک
2 ـ از میان رفتن مسلمانان سنتگرا و صحابی در حوادث پس از مرگ معاویه
3 ـ جبر حکومتی عبدالملک و حاکم معروف او، حجاج بن یوسف ثقفی
4 ـ دنیاگرایی و دور شدن از سنت پیامبر (ص)
عبدالملک مروان در خطبهای که در سال 75 ه. ق در مکه خواند، گفته بود: «من نه چون خلیفه خوار شده (عثمان) و نه چون خلیفه آسانگیر (معاویه) و نه چون خلیفه سستخرد (یزید) هستم. من این مردم را جز با شمشیر درمان نمیکنم. به خدا سوگند! از این پس، کسی مرا به تقوا امر نمیکند، مگر اینکه گردن او را میزنم.» او همچنین، وقتی مژده خلافت خود را دریافت نمود، قرآن پیش روی خود را بست و گفت: «این آخرین ملاقات ماست.» (شهیدی، 97:1371)
شاید بتوان حدس زد که وقتی خلیفه اسلامی در مکه چنین بیپروا سخن میگوید، والیان او چه خواهند کرد. آنها نیز به منظور تثبیت اوضاع، تمام توان خود را برای سرکوب مردم به کار بردند. مقرری مردم به دلایل پوچ برای یک سال قطع میشد و هیچ فریادرسی نبود. حجاج در مسجد کوفه گفت:
مردم! سرهایی را آماده بریده شدن میبینم ... به خدا سوگند چنان شما را فرو خواهم ریخت که مردمان برگ را از درخت فرو میریزند و شما را چنان خواهم زد که شتران گمشده را میزنند ... (هولت، 135:1378)
پیش از این هم در زمان یزید، مسلم بن عقبه مردم مدینه را در واقعه حره به چنان خفتی کشانید که پس از آن هم مدینه چنان صورتی را ندید. مسلم، سپاه خود را بر مال و جان و ناموس مردم آزاد گذاشت. آنگاه از آنان بیعت گرفت: «بنده زرخرید یزید هستم و مردم هم بیعت کردند.» (طبری، 3117:1375؛ ابنخلدون، 37:1363) شورشهای توابین، مختار و ابن زبیر در این فاصله به جایی نرسید و در دوران عبدالملک، سلطه او جهان اسلام را شامل شد. مأموران حکومتی بدون بهانه یا به بهانه، افرادی را دستگیر و آزاد مینمودند. حکومتیان همچنین، نسبت به ایرانیان سخت ظلم مینمودند و حتی کسانی را که از گرانی جزیه یا هر دلیل دیگر رو به اسلام میآوردند، به بهانه آنکه در صورت اسلام آوردن جزیه نمیدهید و درآمد دولت کم میشود، نمیپذیرفتند. (دنت، 73:1358)
این شرایط ، نشاندهنده بازگشت اقتدار همراه با اختناق به حکومت مرکزی و پذیرش رنگ جاهلی توسط حکومت و حتی جامعه در آن دوره است. در اینجا بود که وفاداری دینی، رسماً جای خود را به وفاداری قبیلهای داده بود. (لاپیدوس، 107:1376) درگیری عرب شمالی و جنوبی، در این دوران به اوج خود رسیده بود که بعدها به نوعی در سقوط بنی امیه مؤثر بود. البته در زمان عبدالملک، اختلاف قحطانی و عدنانی و هر مخالفتی دیگر، در گلو خفه میشد. شرایط خفقانآور امویان، از زمان معاویه و بعد از آن، در کل سبب تغییراتی در جامعه اسلامی شد که به قرار ذیل دستهبندی میشوند:
1 ـ تأسیس پادشاهی به جای خلافت انتخابی
2 ـ از بین رفتن وفای به عهد با کشتن حجر بن عدی، یارانش و امام حسن (ع)
3 ـ منحصر شدن فقه اسلامی به نماز و روزه و خمس و حج
4 ـ بنای مخالفت با اندیشه شیعه از طریق مخالفت عمومی حکومتی با علی (ع) و خاندان او
5 ـ از بین رفتن برابری و تقوا و گسترش قومگرایی و تجملپرستی
6 ـ رها کردن سنت پیامبر (ص) و خلفای راشدین و بیتوجهی به احکام اسلام
7 ـ تعطیل شدن امر به معروف و نهی از منکر
8 ـ میگساری و شهوترانی و زنبارگی
9 ـ اهانت به حرمتهای اسلامی چون: خاندان پیامبر (ص)، شهر مدینه و ....
10- جایگزینی وفاداریهای دینی به وفاداریهای قبیلهای
11 ـ غلبه فرهنگی بیگانه و خاموشی احساسات عارفانه اسلامی و فروکش کردن جوش و خروش صدای اسلام
در چنین شرایطی بود که حجاج تمام ارزشهای اسلامی را به ریشخند گرفت و وقتی میدید که مردم به قبر پیامبر (ص) احترام میگذارند، میگفت: «اینها نمیدانند خلیفه هر کس، بهتر از خود اوست.» (شهیدی، 96:1371) در این شرایط ، هیچکس را توان اعتراض نبود و رفته رفته بنی امیه از زمان معاویه چنان برتری خود را بر شامیان املاء کرده بود که وقتی عباسیان روی کار آمدند، گروهی از بزرگان شام نزد سفاح قسم خوردند که ما نمیدانستیم پیامبر (ص)، جز بنی امیه خویشاوندی داشته است. (شهیدی 65:1371) همین دوران بود که معروف است که امام (ع) در مدینه 20 نفر یار همراه نداشته است. (ثقفی کوفی، 302:1383) در چنین شرایطی، تقاطی افکار، یکی از مهمترین مسائل جهان اسلام بود. گروهی به نام «مرجئه» در این زمان، در ضدیت با خوارج به میدان آمده و مدعی بودند نباید درباره کردار انسان و عواقب آن قضاوت نمود بلکه باید به خدا واگذار کرد. آنها میگفتند اطاعت از حاکم، هر چند گناهکار باشد، واجب است و به سکوت و قعود سیاسی معتقد بودند. این اعتقاد به گناهکار گناه کبیره را کافی نمیدانست، زیرا از زشتی کار امویان میکاست. امویان نیز مرجئه را تأیید میکردند. (المبتون، 79:1374) شرایط ایجاد شده توسط امویان، همچنین فساد اخلاقی را گسترده بود مثلاً در مکه و مدینه کار به جایی رسیده بود که آوازهخوانان زن، مجالس عمومی داشتند و یا اینکه یک خواننده زن که میخواست از مدینه به مکه رود، 17 مرد و 13 زن مطرب او را بدرقه میکردند؛ حتی بعضی از فقیهان و زاهدان نیز به سر وقت آنها میرفتند. (شهیدی، 103:1371)
انتقامهای قبیلهای، سخت گسترش یافته بود؛ چنانکه میگویند مردی به امام سجاد (ع) گفت: قریش، چه سخت پدرت را دشمن دارند و امام (ع) نیز در پاسخ گفت: «چون او (ع) نخستین دسته آنها را به دوزخ فرستاد و واپسین دسته امویان را هم داغ ننگ نهاد.» (شهیدی 168:1371) در چنین شرایطی، امام سجاد (ع) عهدهدار مقام امامت شیعیان بود در حالی که به هیچکس اعتماد نداشت. بالاخره این که ترس از حکومت، مردم را به عهدشکنی گرایش داده بود تا حدی که یاران امام سجاد (ع) بنا به قول آن حضرت، در مکه و مدینه، کمتر از 20 نفر بودند. (شهیدی، 104:1371)
ب. واکنشهای امام (ع) در برابر حوادث سیاسی و شرایط موجود
واکنشهای سیاسی امام سجاد (ع) در جایگاههای مختلف، تابع شرایط و مقتضیات زمان است. اگر به رفتار سیاسی امام علی (ع) نگاه کنیم، خواهیم دید یک زمان برای گرفتن خلافت سخت تلاش میکرد و زمانی دیگر، از پذیرفتن آن اکراه داشت. امام حسن (ع) نیز یک زمان اراده جنگ با معاویه کرد و زمان دیگر، تابع شرایط زمان، حکومت را به معاویه واگذاشت. امام حسین (ع) نیز همچنین است؛ او یک زمان در عهد معاویه، شرایط قیام را چون امام حسن (ع) فراهم نمیدید ولی زمان دیگر در عهد یزید، در راه قیام، حتی از زن و فرزند خود نیز گذشت. بنابراین اگر امام حسین (ع) هم در شرایط سیاسی امام سجاد (ع) بود یا حتی امام علی (ع) و امام حسن (ع) نیز در آن شرایط بودند، دقیقاً همان را انجام میدادند که امام سجاد (ع) عمل نمود زیرا حفظ اسلام، اصل بود. مقاطع مختلف واکنشهای امام سجاد (ع) از قرار ذیل است:
1ـ در کوفه
نخستین واکنش سیاسی ضبط شده از امام (ع) در کوفه است. آنگاه که او را به مجلس عبیدالله بن زیاد میبردند، وقتی رقت و دلسوزی کوفیان بر قافله اسیران را دید، با عبارتی کوتاه، ولی فصیح و بلیغ پرسیدند:
اینان بر ما گریه میکنند؟ پس، چه کسی ما را کشته است؟ (یعقوبی، 182:1374)
در مجلس ابن زیاد، عبیدالله از امام پرسید: مگر علی بن حسین را خدا نکشت؟ امام در پاسخ گفت: «الله یتوفی الانفس حین موتها و ما کان لنفس الا ان تموت باذن الله.» (آل عمران: 145) پاسخ امام (ع) کوبنده بود. ابن زیاد دستور داد: او را بکشید. امام (ع) پاسخ داد: مرا از کشته شدن میترسانی؟ مگر نمیدانی که کشته شدن، شعار ما و شهادت کرامت ماست. نقل است که زینب، مانع قتل او شد. در کوفه همچنین امام (ع) خود را به کوفیان شناساند و این امر، سبب گریه آنها شد. کوفیان به امام گفتند: هرچه بگویی، انجام میدهیم. امام (ع) پاسخ داد: «هیهات، ای فریبکاران دغل! میخواهید با من کاری کنید که با پدرانم کردید؟ شما نه با ما باشید و نه بر ما.» (ابن اثیر، 195:1371)
2ـ در شام
نقشآفرینی امام در کوفه و شام، حفظ و ثبات حقانیت امام در مجالس ابن زیاد و یزید بود. نقل است که در راه شام، با کسی سخن نگفت اما در شام، در پاسخ مرد شامی که به امام ناسزا میگفت، صبر کرد تا او آنچه خواست، گفت. آنگاه پرسید: ای مرد! آیا قرآن خواندهای؟ مرد پاسخ داد: بلی. امام گفت: این آیه را خواندهای که: «قل لااسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی»؟ (شورا: 22) مرد پاسخ داد: آری. امام گفت: و این آیه را نیز خواندهای: «و آت ذی القربی حقه.» (اسرا: 22) پاسخ شنید: بلی. گفت: این آیه را چطور؟: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (احزاب: 33) مرد پاسخ داد: بلی. امام فرمود: این آیهها، در حق ماست ما ذی القربیایم. مرد شامی، شرمنده شد.
هم در شام بودند که ابراهیم، پسر طلحه، خواست کینه دیرین خود را بازستاند. از این رو، با کینه طعنهآمیز خطاب به امام گفت: علی بن حسین! حالا چه کسی پیروز است؟ امام (ع) فرمود:
اگر میخواهی بدانی چه کسی پیروز است، هنگام نماز، اذان و اقامه بگو. (شهیدی، 1371: 67 ـ 66)
در مجلس یزید معروف است که ابتدا یزید به تندی با او برخورد نمود اما پاسخهای امام (ع) کوبنده بود. امام فرمود: «یزید! اگر میدانستی چه کردهای و بر سر پدر و برادر و عموزادههای من چه آوردی، به کوهها میگریختی و بر ریگها میخفتی و بانگ و فریاد برمیداشتی. سر پدرم حسین، فرزند علی و فاطمه که ودیعت رسول خداست، بر در شهرها شما آویزان باشد؟ روز قیامت، جز پیشیمانی نخواهی داشت.
در مسجد شام، وقتی خطیب خاندان امام را ناسزا گفت: امام اجازه خواست تا به منبر شود و سخنانی بگوید. مضمون سخنان امام، چنین است:
«ای مردم! هر که مرا میشناسد که میشناسد؛ اما برای آنکه نمیشناسد، میشناسانم. من، پسر مکه و منایم. من، پسر مروه و صفایم. من، پسر محمد مصطفایم ... من، پسر علی مرتضایم. من، پسر فاطمه زهرا و خدیجه کبرایم. من، پسر آنم که او را به ستم در خون کشیدند و سرش را از قفا بریدند. من، پسر آنم که تشنه جان داد و تن او بر خاک کربلا افتاد و عمامه او را ربودند ... مردم! خدای تعالی ما اهل بیت را نیک آزمود و رستگاری و عدالت را در ما نهاد و هلاکت را به دشمنان ما داد.» امام هنگام اذان وقتی نام پیامبر برده میشد، به یزید گفت:
این محمد، جدّ من است یا جدّ تو ...
این سخنان امام، موضع یزید را تغییر داد و اسیران را با احترام به عراق روانه کرد. همچنین در یک گفتوگوی دیگر با مردم شام، امام از کشتن پدرش و اسارت خانوادهاش انتقاد کرده است. یزید، به نوعی تقصیر قتل را به گردن عبیدالله انداخت. این موضع امام، تکمیل کننده قیام امام حسین (ع) بود. (شهیدی، 1371: 77 ـ 70)
3ـ در مدینه
وقتی امام (ع) از شام به مدینه رسید، خطبهای خواند و در آن از کشتن پدرش توسط امویان انتقاد کرد؛ «سپاس خدایی که پروردگار جهانیان است. صاحب روز جزا و آفریننده آفریدگان، مستولی است و چنان نزدیک است و چنان نزدیک که سخنان آهسته را میشنود ... ای مردم! خدا را سپاس که به ما مصیبتهای بزرگ آموخت.»
و اینگونه، رخنه بزرگ در اسلام پدید آمد؛ اباعبدالله و خاندانش را کشتند، زنان و دخترانش را به اسارت بردند و سر او را بالای نیزه در شهرها گرداندند. شهر مدینه با شنیدن این موضوعات، سخت مصیبت زده و ملتهب شد؛ به طوری که پیاپی حکام آن عوض میشدند. (ترابی، 452:1373)
سرانجام این حوادث به واقعه حره منتهی شد اما پس از آن، برخوردهای تند سیاسی امام کم شد زیرا امام (ع) فقط قصد روشن کردن حادثه کربلا برای مردم را داشت.
4ـ امام و واقعه حره
پس از واقعه عاشورا، وقتی عثمان بن محمد بن ابوسفیان حاکم مدینه شد، از سر ناپختگی به امید آنکه بزرگان مدینه در دیدار با یزید موضوع کربلا را فراموش کنند، تعدادی از بزرگان را به شام فرستاد. آنها مورد اکرام یزید هم واقع شدند اما پس از بازگشت، در مدینه یزید را خلع و قیامی به پا کردند. امام در آن شورش شرکت نکردند زیرا آن را در خط آل زبیر میدانست. یزید قصد سرکوب قیام را داشت اما به دلیل رسوایی امویان در حادثه کربلا، کسی سرکوب قیام مدینه را نمیپذیرفت تا اینکه مسلم بن عقبه به امید گرفتن پول، آن را پذیرفت و با تصرف شهر، بلایی بر سر ساکنان آن نازل نمود. مورخان از بیرحمی و خشونت فراوان مسلم به تفصیل نوشتهاند.
مسلم پس از قتل و تجاوز به مردم مدینه، از بازماندگان بر بندگی یزید بیعت گرفت. از جمله معدود کسانی که از رفتار مسلم در مدینه در امان ماند، امام سجاد (ع) بود. مسلم از امام (ع) بیعت هم نگرفت. (ابن اثیر، 1371: 254 ـ 242)
مسعودی در «مروج الذهب» نوشته است وقتی مدینه قتل عام شد، امام (ع) به حرم پیامبر (ص) پناه برد و دعا میخواند. او را نزد مسلم بردند. مسلم به او ناسزا میگفت اما وقتی امام (ع) را دید، بر خود لرزید و ساکت شد. (مسعودی، 1370: 74) این در حالی بود که مسلم با پسر عثمان برخورد خشنی داشت و گفت: «هذا الخبیث ابن الطیب.» (ابراهیم 1988: 421) سکوت امام پس از حوادث کربلا، به دلیل سخت شدن شرایط خفقان بود. حکومتیان در آن زمان، دنبال بهانه برای قطع سلسله ولایت بودند. امام (ع) به زینب نیابت خاصه داده بود که آرای امام (ع) از طریق او اعلام شود.
5 ـ در قیام توابین و مختار
درباره قیام توابین، واکنش شخصی از سوی امام (ع) صادر نشد اما حضرت در مواضعی فرمود که هر کس برای خدا قیام کند، از ماست و یا اینکه سلیمان انسان پاکی بود که در جریان کربلا به زندان افتاد و خالصانه قیام کرد.
البته در مورد قیام مختار، وضع تفاوت میکند. امام (ع) ابتدا پیشنهاد مختار را به دلیل بیوفایی کوفیان رد میکند ولی خدا را به سبب کشتن قاتلان پدرش شکر نمود و تا این اندازه، قیام او را تأیید کرد. (شهیدی، 1370:79)
مسعودی مینویسد: امام (ع) به صراحت در مسجد پیامبر، خود را از مختار دور دانست و گفت: مختار، تمایل به خاندان ابوطالب را وسیله جلب مردم کرده است. ایشان حتی به محمد حنیفه گفت: جواب مختار را نده، او دشمن خاندان علی (ع) است. (مسعودی، 1370: 79)
توفیق نیافتن قیامهای توابین و مختار، نشانی از دوراندیشی امام (ع) است که با آنها همراه نشد زیرا آنان به خوبی شرایط زمانه را سنجش نکرده بودند. از آن پس، شرایط خفقان کامل شد. امام (ع) فعالیت سیاسی ظاهری انجام نداد بلکه شیوه مبارزه را عوض کرد. اقدامات امام (ع) در شیوه نوین مبارزه، سبب شد تا ولید بن عبدالملک خطر دراز مدتی را که در حال ایجاد شدن است، حس کند. امام (ع) نفوذ بسیاری یافته بود و ولید دستور مسموم ساختن او را صادر نمود. امام در این فاصله، هیچ فرصتی را برای زنده نگهداشتن عاشورا از دست نداد. این مقصود او، در لابهلای دعاهای او مستور است. همچنین، معروف است که هرگاه امام (ع) را برای غذا یا آب دعوت مینمودند، میگریست و میگفت: «پسر رسول خدا (ص) را گرسنه و تشنه کشتند.» امام (ع) در این شرایط سیاسی، نمیتوانست چون پدر خود شهادت را برگزیند زیرا همان دلایلی که امام حسین (ع) در دوران معاویه داشت، برقرار شده بود.
ابعاد مبارزات سیاسی امام سجاد (ع) عبارتاند از:
1 ـ مبارزه با مفاسد ظلم زمان و افشاگری حاکمان اموی
2 ـ انتقاد از کوفیان
3 ـ معرفی اهل بیت (ع) و زنده نگهداشتن یاد شهدای کربلا
4 ـ مبارزه منفی در قالب گریه
5 ـ انتقال آموزشهای سیاسی خود از طریق دعا
6 ـ حفظ جامعه شیعه
ج ـ تفسیر سیاسی ـ اجتماعی برخی از دعاهای صحیفه سجادیه
در طول سالهای اختناق مروانی، دعا میدانی فراخ برای رویارویی امام با نظام حاکم بود؛ این حرکت امام (ع) به جهت وحشت و نیز تبلیغات دنیاگرایانهای بود که از سوی حکومت، موجودیت تشیع را در خطر قرار داده بود. سوز نیایش امام (ع) ظلم دستگاه حاکم را به خاندان وحی آشکار میساخت. (امام سجاد، 1384: 151) امام (ع) استفاده از دعا را به عنوان بهترین شکل دعوت در شرایط تقیه در نظر گرفته بود چنانکه در دعای عرفه پس از مقدمه طولانی و ذکر مکرر صلوات، اوج اعتراضی خود به دستگاه حاکم و مردمی که حق اهل بیت (ع) را فراموش کردهاند، چنین بیان میکند:
«پروردگارا! بر پاکترینان از اهل بیت او؛ همانان که برای انجام فرمان خود برگزیدهای و گنجوران علم تواند و نگهبان شریعت تو و خلیفگان تو در زمیناند و برهانهای تو بر بندگان تو و همانان که به ارادهو خواست خود از پلیدی و آلودگی پاکشان کردهای و وسیله بار یافتن به بارگاه خود و راه ورود به بهشت خویش گردانیدهای. خدایا! تو در هر زمان، دین خود را با پیشوایی که چون درفش هدایت بر بندگانت برپا داشتهای و بسان مشعل فروزان در شهرهایت برافروختهای، تأیید کردهای؛ پس از آنکه رشته پیوند او را با رشته خود پیوستی و او را مایه خرسندی خود نمودی و طاعتش را واجب ساختی و از نافرمانیاش بیم دادی و به پیروزی از فرمان او دستور دادی و از نهی او بازداشتی و خواستی تا کسی بر او پیشی نگیرد و از او پس نماند.» (امام سجاد، 1384: 283 ـ 281)
در دعای امام (ع) با ابعاد گوناگونی چون نیاز، عشق، آگاهی و مبارزه برخورد میکنیم که تمام موارد، مورد نظر امام بود. دعا همچنین در کنار دادخواهی، وسیلهای برای تلطیف فضای خشونت است و امکان تحمل شرایط نامساعد را به فرد میدهد. استقامت انسان، با دعا زیاد میشود و زمینه استغفار و پرهیز از لغزش را فراهم میکند. (امام سجاد، 1384: 178)
دعاهای امام سجاد (ع) شامل مضامین ارزشی است و به زبان دیگر، میتوان آن دعا را ابلاغ دستورات دینی در شرایط خفقان دانست. آنچه در ذیل میآید، توضیح و بررسی برخی دعاهای آن حضرت است که ما به عنوان نمونه میآوریم. تقریباً در بیشتر دعاهای صحیفه سجادیه، بر محمد (ص) و آل طاهرین او درود فرستاده شده است. دقت در این صلواتها، ما را به مضامین ذیل رهنمون میسازد که مهمترین شاخصه دعاهای امام است:
1 ـ با صلوات، اصول توحید و نبوت و امامت به طور همزمان ارائه میشود.
2 ـ یاد اهل بیت (ع) در شرایطی که از سوی حکومت رسماً به آنها ناسزا گفته میشد و سعی در به فراموشی سپردن ایشان داشتند، حفظ میشد.
در یکی از دعاهای امام سجاد (ع) این مضمون آمده است:
اللهم انی اعتذر الیک من مظلوم ظلم بحضرتی فلم انصره؛
خدایا! از تو پوزش میطلبم از اینکه بر کسی در حضور من ظلم شده باشد و من به یاری او نشتافتهام.» (امام سجاد، 1384: 213)
اگر فضای سیاسی زمانه امام (ع) را فراموش نکرده باشیم و مضمون این دعا را در خاطر بیاوریم، نیازی به توضیح ندارد. دنیاگرایی، بلای بزرگی بود که در آن زمان گسترده شده بود. ارزشهای الهی در پناه دنیاگرایی، رو به فراموشی بود. در این شرایط ، امام (ع) دعا میکند و در دعای خود پیوسته از سختی مرگ و معاد سخن میگوید. این مقولات، در فرهنگهای دنیاگرایانه اصلاً مورد توجه نیستند. چنانچه در مثلهای عامه نیز هست که وقتی میبینیم کسی عیاش است، میگوییم «انگار، فکر مرگ نیست!» دعاهای امام (ع) در صحیفه سجادیه سرشار از مضامین تذکر دهنده قیامت است؛ مثلاً امام در دعای 53 میگوید: «بر من رحم کن در آن رستاخیر عظیم که قبرم گشوده شود و سر خاک آلودم را از بالین لحد بردارم و پای به صحرای محشر گذرام.» (امام سجاد، 1384:324)
و یا حضرت در فرازی دیگر چنین دعا نموده: «پروردگار من! اگر به آتشم بسوزانی، بر من ستم نکردهای. مهلتی که در دنیا به من بخشیدهای و بردباری که در برابر بیشرمیها و پوششی که بر گناهان من کشیدهای و نعمتهایی که در طول عمر آلوده به من ارزانی داشتهای، مرا بس باشد.»
و یا در دعای 21 میفرماید:
«پروردگارا! همواره از مردم پست و پلید دورم دار و قلبم را از آنچنان از این قوم بترسان که هرگز به همدلی و همنشینی ایشان هوس نکنم.»
در دعای مرزداران که دعای 27 صحیفه است، امام (ع) برای مرزداران جغرافیایی دعا نمیکند بلکه منظور ایشان حفظ تمام مرزهای عقیدتی، سیاسی و فرهنگی و غیر آن است؛ به این عبارت از دعا توجه کنید:
«پروردگارا! به سربازان ما درس تقوا و پرهیز بیاموز. رأی آنها را متین و کارشان را استوار نما. عبادتشان را از فساد، ریا و خودپسندی دور دار.» (امام سجاد، 1384: 166)
انتقال اندیشه امامت در دعای 47 امام (ع) چنین ترسیم شده است:
«پروردگارا! تو در هر زمان، امامی را پرچم برای بندگانت و چراغ راهنما در روی زمینت قرار دادی؛ پس از آنکه رابطه مستقیم میان خودت و او برقرار نمودی و او را وسیله رسیدن به رضای خود ساختی و بندگانت، اجازه حق تقدم بر او و جدا شدن از او را ندادی ... پروردگارا! کتاب و قوانین و شریعت خود و سنت پیامبرت را به وسیله او بر پای دار. هر آنچه از معارف و اصول دین تو را ستمکاران به ورطه نابودی کشیدهاند، به وسیله او از دامن دینت بزدای.»
در مضامین فوق، امام صراحتاً اعتقاد شیعی را در لفافهای دعا طرح میکند. همچنین در دعای 34 میفرماید: «خداوندا! مقام خلافت برای خلفای توست؛ برگزیدگان از خلق تو و جایگاههای امانت تو در درجات عالیه که تو آن مقام را به آنها اختصاص دادی، ولی دیگران از آنها گرفتند ... تا جایی که برگزیدگان و خلفای تو در مقابل ستمکاران مغلوب و مقهور شدند و حق آنها بر باد رفت. پروردگارا! دشمن آنها از اولین و آخرینشان، به کسانی که بر تجاوز دشمنان آنها رضایت دادهاند و بر پیروان و تابعین آنها، لعنت بفرست.»
صحیفه سجادیه سرشار از چنین مضامینی است و جوینده با جستجوی بیشتر، مطالب زیباتری میابد. آنچه آورده شد، فقط نمونهای از آنها بودند. بررسی تفصیل و موضوعی دعاهای صحیفه، نیازمند یک کتاب است و اگر ما بخواهیم مطالب آن را در این بخش از مقاله بیاوریم، موفق به ادای حق مطلب، نخواهیم شد؛ اما به طور کلی، مضامین دعاهای صحیفه را میتوان در دستهبندی ذیل جای داد:
1 ـ مفاهیم سیاسی ـ اجتماعی که در آن انتقال و احیای دستورات سیاسی، منظور امام است؛
2 ـ مفاهیم تربیتی که در آن امام میخواهد با دعا مردم را از شیطان دور کند؛
3 ـ مفاهیم فرهنگی که در آن مردم را از دنیاگرایی و تجمل دور میسازد و اخلاق و ارزشهای الهی را میآموزد.
اگر نهجالبلاغه را نشان علم امام علی (ع) میدانیم، صحیفه سجادیه هم نشانه علم امام سجاد (ع) است و ما از اثر، به منزلت و دانایی گوینده آن گفتهها پی میبریم. از این رو، صحیفه، آینهای است که تصویر اجتماع آن روز، به ویژه مدینه را عیان میسازد و در واقع، امام (ع) از گفتار و کردار زشت مردم زمانه خود بیزاری میجوید و راه درست را به همگان مینمایاند. (شهیدی، 1374:105)
در همین زمینه، حضور حدوداً 20 باره حضرت در مراسم حج، نشاندهنده آن است که امام (ع) از حضور بزرگان و فقها و مردم مؤمن در مراسم سیاسی ـ عبادی حج بهره میبرد و به نوعی قصد دارد در متن مهمترین مراسم باشد تا اهداف خود را در رأس توجه مردم قرار دهد.
معروف است که هشام بن عبدالملک در سفر حج برای استلام حجرالاسود تلاش نمود که موفق نشد. در این هنگام، علی بن حسین (ع) خواست به استلام حجرالاسود برود که مردم راه را باز کردند. مرد شامی که با هشام بود، به هشام گفت، این کیست؟ هشام در عین اینکه میدانست، تجاهل نمود. فرزدق شاعر معروف عرب که تماشاگر این صحنه بود، پیش آمد و گفت: «من او را میشناسم و بالبداهه قصیدهای در مدح امام (ع) گفت که در آن امام (ع) را شناساند.» (شهیدی: 1371: 115 ـ113)
مصطفی اسرار در تحلیل صحیفه سجادیه، برخی از مفاهیم صحیفه را به این ترتیب دستهبندی نموده است: «ایمان، استغفار، استخاره، اسراف، امام، بلاء، تسبیح، توکل، تفاخر، تقوا، توبه، تواضع، توحید، جهل، جهاد، حب، حق، حج، حسد، خوف، دنیا و آخرت، دین، ذکر، ریا، رضای خدا، زیارت، زکات، شکر، صبر، روزه، نماز، عاقبت، عفاف، غضب، فقر، قلب، قیامت و موت.» (اسرار، 1375: 270 ـ 245)
نتیجه
دوران امامت امام سجاد (ع) پس از واقعه عاشورا، همزمان با فجایع یزید، وقایع دوران فترت پس از یزید و در نهایت، همزمان با اقتدار خاندان اموی و گسترش خفقان است. انجام وظیفه امامت شیعیان، حفظ هسته اصلی تشیع، آموزش یاران و تنبیه غافلان، برخورد مناسب و هوشمندانه با دستگاه حاکم و بالاخره دعوت مردم به حقایق دین با رفتار مناسب و دعا، از اقدامات مهم امام (ع) در این دوران ناهماهنگ و پر شگفت است. مردمانی دنیاگرا، افکار مختلف از ممالک تابعه و مسائل نویی که هر زمان نیاز به فقیه هوشمندی را اقتضا میکرد تا هسته اصلی اسلام را از خطراتی که در پیش رو بود، حفظ کند. اگر برخوردهای امام (ع) و نقش آفرینی ایشان از تاریخ پُر حاشیه این دوران حذف شود، تصویری ساخته خواهد شد که آن زمان متوجه ارزش حضور و نقش آفرینی ویژه و هوشمندانه امام (ع) میشویم. از سویی، اگر تصور دیگری را در مورد واکنشهای امام (ع) داشته باشیم که در آن ایشان در دوران یزید، دوران قیامها و دوران اقتدار خاندان اموی، واکنشهای تند و رفتارهای غیر از آنچه انجام داده است، انجام میداد، چه آیندهای برای شیعیان، حقیقت اسلام و سایر موضوعات میتوانست در پی داشته باشد و شرایط ما امروز چگونه بود؟
امام سجاد (ع) به شکل هوشمندانهای، مضامین سیاسی، اجتماعی و اخلاقی را در دعاهای خود با خدا زمزمه میکرد؛ اما مقصود او، انتقال این موضوعات به مردم خود و آیندگان بود؛ تا ارزش اهل بیت (ع) حقوق آنها و اخلاق پاک اسلامی را حفظ کند. این پژوهش، با تصویری که از دوران زندگی امام سجاد (ع) ارائه میکند، ارزش واکنشهای هوشمندانه و به اقتضای زمان امام (ع) را نمایان کرده و ارتباطی میان دعاهای امام (ع) و شرایط سیاسی ـ اجتماعی زمان ایشان ارائه میکند.
_____________________________________________________________________________________________
منابع:
قرآن کریم.
ابراهیم، محمد ابوالفضل، ایام العرف، جلد دوم، بیروت، دارالجلیل، 1988.
ابناثیر، عزالدین علی، تاریخ کامل اسلام و ایران، جلد یازدهم، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران: مؤسسه مطبوعاتی علمی، 1371.
ابنخلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363.
اسرار، مصطفی، دانستنیهای صحیفه سجادیه، تهران: 1375.
اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران: صدوق، بیتا.
امام سجاد (ع) صحیفه سجادیه، ترجمه محمدتقی خلجی، قم: قلم نو، 1384.
امام علی (ع)، نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1376.
ترابی، احمد، امام سجاد (ع)، جمال نیایشگران، مشهد: آستان قدس، 1373.
ثقفبی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ترجمه عزیزالله عطاردی، تهران: عطارد، 1373.
شهیدی، سید جعفر، زندگانی علی بن الحسین (ع)، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1371.
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، جلد هفتم، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: اساطیر، 1375.
لاپیدوس، آیرام، تاریخ جوامع اسلامی، ترجمه محمود رمضانزاده، مشهد: نشر آستان قدس، 1376.
لمبتون، آن. ک. س، دولت و حکومت در اسلام، ترجمه سید عباس صالحی و محمد فقیهی، تهران: نشر عروج، 1374.
مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، جلد دوم، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: علمی و فرهنگی، 1371.
هولت، پیام و دیگران، تاریخ اسلام کمبریج، ترجمه احمد آرام، تهران: امیر کبیر، 1378.
یعقوبی، احمد بن ابیواضح، تاریخ یعقوبی، جلد دوم، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1374.