4- بنی امیه و اسلام وارونه
سیاست مالی خلفای اموی (به ویژه معاویه و پسرش یزید) تفاوتهای بنیادی با سیاست مالی خلفای نخستین داشت. سیستم حکومتی معاویه کاملا سلطنتی و با تقلید از دربار حکومتی، روم و ایران بود. اختصاص دادن املاک خالص برای خاندان حکومتی، تمرکز بخشیدن به سازمان خراج و تخصیص درآمد حاصل از آن فقط برای خلیفه، مالیات بستن به مقرری کارمندان و مصادره نصف اموال ماموران عالی رتبه دولت پس از مرگ یا استعفای آنان که در منابع اسلامی با عنوان «استخراج» از آن یاد میشود، از مواردی بود که برای اولین بار در تاریخ اسلام از جانب معاویه با هدف بازسازی نظام مالی دولت اسلامی به اجرا درآمد، اما پر واضح است که در این بازسازی بیشترین سود عاید دستگاه خاندانی خلیفه شد نه دولت اسلامی.[1]
یعقوبی مینویسد:
معاویه، عبداللهبندراج، غلام خود را بر خراج عراق گماشت و به او نوشت: از مال عراق آن چه بدان کمک جویم به سوی من حمل کن. پس ابن دراج بر او نوشت و خاطر نشان ساخت که دهقانان به او خبر دادهاند که کسرا و خاندان کسرا را «خالصههایی» بوده است که در آمد آنها را برای خودشان جمع آوری میکردهاند و حکم خراج بر آن بار نمیشود. پس [معاویه] به او نوشت که آن خالصهها را به شمار و خالصهاش قرار ده و سدها برای آنها بساز. پس دهقانان را فراهم ساخت و از ایشان پرسش کرد. گفتند که دفتر در حلوان است، پس فرستاد تا آن را آوردند و هر چه را برای کسرا و خاندان کسرا بود از آن استخراج نمود و سدها بر آن بست و آن را خالصه معاویه قرار داد ... [معاویه] به عبدالرحمنبنابی بکره درباره سرزمین بصره نیز چنین نوشت و آنها را دستور داد که هدیههای نوروز و مهرگان را نزد وی فرستند.[2]
معاویه افرادی را صرفا برای جعل حدیث استخدام کرده بود که از معروف ترین آنها میتوان به سمرهبنجندب، ابو هریره، عمروبنعاص، مغیرهبنشعبه و عروهبنزبیر اشاره کرد. احادیث زیادی توسط این عده در فضایل معاویه و تیره اموی قریش و مذمت بنی هاشم به ویژه علی علیهالسلام ساخته شد.
بعد از معاویه، یزید میراث خوار چنین نظام سلطنتیای شد که اساس آن مبتنی بر مال اندوزی بود. برخی از مهم ترین حرکتهای انحرافی که از طرف معاویه و همفکرانش در تاریخ اسلام صورت گرفته و در وقوع سانحه عاشورا بسیار مؤثر بوده ست به این قرار است:
الف - جعل حدیث
معاویه افرادی را صرفا برای جعل حدیث استخدام کرده بود که از معروف ترین آنها میتوان به سمرهبنجندب، ابو هریره، عمروبنعاص، مغیرهبنشعبه و عروهبنزبیر اشاره کرد. احادیث زیادی توسط این عده در فضایل معاویه و تیره اموی قریش و مذمت بنی هاشم به ویژه علی علیهالسلام ساخته شد و حتی مکتب تاریخ نگاری شام که به درستی باید مؤسس آن را معاویه دانست اساسا با هدف مذکور تاسیس شد. در میراث مکتوب تاریخ نگاران شامی تهمتهای ناروایی برخاندان عصمت و طهارت وارد شد تا آن جا که قیام امام حسین علیهالسلام برای احیای سنت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم، به عنوان شورشی معرفی گردید که نظم عمومی جامعه اسلامی را بر هم زده و موجب اغتشاش شده است؛ و در مقابل به جای محکوم کردن یزید به دلیل آن همه اعمال ضد دینیاش رفتار او را با این توجیه که عمل به «اجتهاد» کرده است تصدیق و تایید کردند.[3]
معاویه مبنای حکومت خود را بر عصبیت قومی و قبیلهای استوار کرده بود و همچون اسلاف خود در عصر جاهلی بر نسب و عشیره خود میبالید. احیای ملی گرایی و عروبت به طور عام تر، شعار بنی امیه در حاکمیت خود برای جامعهای بود که بخش قابل توجهی از آن را موالی و مسلمانان غیر عرب تشکیل میدادند.
معاویه برای مخدوش کردن چهره علی علیهالسلام چهارصد هزار درهم به سمرهبنجندب داد تا بگوید آیه «و من الناس من قوله فی الحیاه الدنیا ... و هو الدالخصام» درباره علی علیهالسلام نازل شده است.[4] به واسطه همین تبلیغات مسموم بود که پذیرش شهادت علی علیهالسلام در محراب عبادت برای شامیان بسیار مشکل مینمود.[5]
ب - احیای عروبت
معاویه مبنای حکومت خود را بر عصبیت قومی و قبیلهای استوار کرده بود و همچون اسلاف خود در عصر جاهلی بر نسب و عشیره خود میبالید. احیای ملی گرایی و عروبت به طور عام تر، شعار بنی امیه در حاکمیت خود برای جامعهای بود که بخش قابل توجهی از آن را موالی و مسلمانان غیر عرب تشکیل میدادند. معاویه برای اجرای سیاست عرب گرایی خود در بخشنامهای به زیادبنابیه - حاکم بصره و سپس کوفه - دستور میدهد که عطایا و سهمیه موالی و عجم را از بیتالمال کم کند، در جنگها عجم را سپر اعراب سازد، آنان را به هموار ساختن راهها و کندن درختان و ... وا دارد، هیچ یک از عجمها را مناصب دولت نداده و اجازه ندهد که آنان با دختران عرب ازدواج کنند و از عرب ارث ببرند؛ و تا آن جا که میتواند از عجم دوری گزیند و آنان را تحقیر کند ... قیام مختار ثقفی در خون خواهی امام حسین علیهالسلام نوعی واکنش اعتراض آمیز به سیاست عرب گرایی امویان هم بود. چنان که نقل شده است:
... عمیر [بنحباب یکی از بزرگان شام و رئیس قبیله قیس به مختار] گفت: از هنگامی که وارد اردوگاه تو شدهام اندوهم شدت یافته است و این به آن جهت است که تا هنگامی که پیش تو رسیدم هیچ سخن عربی نشنیدم و همراه تو، همین گروه ایرانیان هستند و حال آن که بزرگان و سران مردم شام که حدود چهل هزار مردند به جنگ تو آمدهاند.[6]
مرجئه گرفته شده از «ارجاء» است، به مفهوم به تاخیر انداختن، زیرا آنان امر گروههایی را که با هم اختلاف داشتند و خون یکدیگر را میریختند به روز قیامت واگذار میکردند و در مورد هیچ طرف، خودشان داوری نمینمودند.
ج - احیای جریانهای اعتقادی انحرافی
در دورهای که آزادی اندیشه و عقیده شدیدا سرکوب میشد، تفکر انحرافی «مرجئه» مورد استقبال و حمایت شدید امویان قرار داشت. صاحبان این عقیده باور داشتند که ایمان به خداوند کافی است و گناه باعث ورود انسان در جهنم نمیشود. شهرستانی در «الملل و النحل» همین نکته را وجه شاخص مرجئه تلقی میکند و معتقد است در حوزه مسائلی که به امامت مربوط میشود با خوارج توافق ندارند. با رواج این تفکر، معاویه موفق به مشروعیت بخشیدن به تمام اعمال و گفتار دستگاه حکومتی خود میشد. در این اندیشه «نقد قدرت» جای خود را به «تجلیل حاکمان» داد و معاویه و کارگزاران او صحنه را به گونهای طراحی کردند که مردم باور داشتند هر کاری که آنان به عنوان خلیفه مسلمانان انجام میدهند، کاری درست و شایسته است و هر کس با آنان به مخالفت برخیزد، فارغ از این که چه کسی است و چه میگوید، برخطا است و ریختن خون او منعی ندارد و این تلقی بدون تدارک زمینه چنین اعتقادی، میسر نبود. احمد امین وجه نامگذاری مرجئه را چنین بیان کرده است:
مرجئه گرفته شده از «ارجاء» است، به مفهوم به تاخیر انداختن، زیرا آنان امر گروههایی را که با هم اختلاف داشتند و خون یکدیگر را میریختند به روز قیامت واگذار میکردند و در مورد هیچ طرف، خودشان داوری نمینمودند. عدهای نیز مرجئه را مشتق از «رجاء» میدانند، زیرا آنان میگفتند با داشتن ایمان، گناه آسیبی و ضرری نمیرساند، چنان که با بودن کفر نیز اطاعت سودی نخواهد داشت.[7]
نشاندن خلیفه مسلمین به جایگاهی که هالهای از تقدس آن را احاطه کرده باشد و ثنا گفتن وی، میراث شوم تفکر مرجئه و نتیجه روشن و قطعی آن، تایید بلاقید بنی امیه بود. آن چیزی که باعث شد جامعه اسلامی رخداد دلخراش و اسف بار عاشورای 61 ق را به آسانی و بی هیچ دغدغهای بپذیرد، رسوخ همین باور بود. حسین حتی اگر نوه پیامبر هم باشد چون به اذن خلیفه اسلامی کشته شده است، مرگ او بر حق بوده و مورد تایید است؛ برای نمونه توجیه «ابن العربی» درباره شهادت «حجربنعدی» چنین است:
در مورد قتل حجر دو سخن وجود دارد: عدهای معتقدند که او به ناحق کشته شده و عدهای باور دارند که به حق کشته شده است. ما میگوییم اصل این است که هر که را امام بر حق بکشد به حق کشته شده است و هر که معتقد است حجر به ستم کشته شده، باید دلیل بیاورد.[8]
با روی کار آمدن معاویه، به عمد، لقب «خلیفه الله» جای «خلیفه الرسول» را گرفت، چرا که مشکل عمده امویان این بود که همیشه اعمال و رفتارشان با سیره و سنت نبوی قیاس میشد و از این جهت به ناچار - حتی حداقل در ظاهر - بایستی برخی امور را رعایت میکردند.
د - انتخاب عنوان خلیفه الله به جای خلیفه الرسول
ابوبکر بعد از کسب منصب خلافت، خاطر نشان کرد که یکی از مردم بوده و تابع است نه مبدع. او عنوان «خلیفه الرسول» را برای خود انتخاب کرد و همیشه یادآور میشد که اطاعت مردم از او تا زمانی رواست که به راه راست باشد و همیشه باید او را نصیحت کنند؛ اما عمر، جانشین ابوبکر، نه تنها مثل او همیشه تابع نبود، بلکه در بعضی موارد به بدعت گذاری هم اقدام میکرد. عمر، لقب «خلیفه خلیفه الرسول» را که از طرف مسلمانان برای او به کار میرفت، به دلیل طولانی بودن آن و این که برای خلفای بعدی ایجاد مشکل میکند، نپسندید و عنوان «امیرالمؤمنین» را برای خود برگزید. برای عثمان هر دو عنوان امیرالمؤمنین و خلیفه الرسول استعمال میشد؛ اما برای اولین بار در سالهای آخر خلافت او، از طرف امویان عنوان «خلیفه الله» برای او به کار رفت.
با روی کار آمدن معاویه، به عمد، لقب «خلیفه الله» جای «خلیفه الرسول» را گرفت، چرا که مشکل عمده امویان این بود که همیشه اعمال و رفتارشان با سیره و سنت نبوی قیاس میشد و از این جهت به ناچار - حتی حداقل در ظاهر - بایستی برخی امور را رعایت میکردند؛ اما با انتخاب عنوان خلیفه الله، خود را از سایه سنگین این قیاس خارج کردند و چنین تبلیغ نمودند که مقام خلافت بالاتر از مقام نبوت است و خلیفه به خدا نزدیک تر و فقط در مقابل او پاسخ گو است. امویان تا آن جا پیش رفتند که بر فراز منبرها این سخن را مطرح میکردند که آیا مقام و موقعیت خلیفه برتر است یا پیامبر؟ و استنتاج کردند که خلیفه اعتبار و ارزش بیشتری دارد. انتخاب عنوان خلیفه اللهی مناسب ترین شیوه برای دور زدن پیامبر بود. تا با تخفیف مقام پیامبر، مقابله خشونت آمیز با بازماندگان و اهل بیت او تسهیل شود.
به واسطه همین انحرافهای بنیادینی که امویان در تاریخ اسلام به وجود آوردند، امام خمینی قدس سره آن را مثل اعلای «حکومت جور» معرفی کرده و قیام امام حسین علیهالسلام را تنها راه مقابله با نهادینه شدن این بدعتهای ناروا در جامعه اسلامی دانستهاند. چنان که میفرمایند:
... قیامش، انگیزهاش نهی از منکر بود که هر منکری باید از بین برود. من جمله قضیه حکومت جور، حکومت جور باید از بین برود.[9]
در این دوره خزانه بیتالمال به صورت ثروت شخصی شاه و دودمان شاهی درآمد، کسی نیز نمیتوانست درباره حساب و کتاب بیتالمال از حکومت باز خواست کند.
ه - تبدیل خلافت به سلطنت
ابوالاعلی مودودی در کتاب ارزشمند «خلافت و ملوکیت در اسلام» ویژگیهای نظام ملوکی معاویه را در مقایسه با خلافت پیش از وی چنین بر میشمرد:
1- دگرگونی در روش تعیین خلیفه: خلفای قبل از معاویه، خود برای کسب خلافت قیام نمیکردند، اما معاویه به هر صورت در پی آن بود تا خود را خلیفه کند و وقتی بر کرسی خلافت تکیه زد کسی را یارای مخالفت با او نبود و باید بیعت میکرد. خود معاویه نیز به این موضوع اعتراف میکند که از نارضایتی مردم از خلافت خود آگاه است اما به زور شمشیر آن را به دست آورده است. این مسئله بعدها به موروثی شدن خلافت توسط معاویه انجامید.
2- دگرگونی در روش زندگی خلفا: استفاده از روش زندگی پادشاهی روم و ایران از عهد معاویه آغاز شد.
3- تغییر در شیوه اداره بیتالمال: در این دوره خزانه بیتالمال به صورت ثروت شخصی شاه و دودمان شاهی درآمد، کسی نیز نمیتوانست درباره حساب و کتاب بیتالمال از حکومت باز خواست کند.
4- پایان آزادی ابراز عقیده: در این دوره دیگر کسی را یارای امر به معروف و نهی از منکر نبود. شروع این روش جدید از عهد معاویه و با کشتن «حجربنعدی» آغاز شد.
5- پایان آزادی قضات.
6- خاتمه حکومت شورایی و به وجود آمدن حکومت ملوکی جدید.
7- ظهور تعصبات نژادی و قومی و نابودی برتری قانون.[10]
در قالب رهیافتی ریشه شناسانه شاید بتوان به پرسش چگونگی تبدیل خلافت به ملوکیت، پاسخی در خورشان یافت. با نظری به شیوه انتخاب «خلفای نخستین» در مییابیم که هیچ کدام از آنها در اندیشه موروثی کردن خلافت در خاندان خود نبودند، اما زمینههای آن را به طور ناخواسته فراهم کردند. در اندیشه سیاسی اهل سنت، توجیه گر اقدام معاویه در انتخاب پسر خود به ولایت عهدی، «نظریه استخلاف» است؛ شیوهای از انتخاب خلیفه که عمر (خلیفه دوم) نیز بدان طریق به خلافت رسیده بود. در این نظریه، انتخاب جانشین بعدی در حیطه وظایف خلیفه وقت شمرده میشود؛ اما از آن جا که خلفای نخستین نسبتا پرهیزکار و متقی بودند، هیچ وقت از این فرصت برای انتخاب فرزندان یا شخصی از خاندان خود استفاده نکردند. ولی معاویه با تعمیم اصل استخلاف به فرزندان، راه تبدیل خلافت به سلطنت (حکومت موروثی) را باز کرد. بعدها نظریه استخلاف از سوی فقها و نظریه پردازان اهل سنت، شرح و بسط یافت و سعی شد که استخلاف منطبق با حوادث پیش آمده روز، فرزندان را نیز در بر گیرد.
حکومت پادشاهی معاویه بدون آن که یادی از سنت و سیره نبوی داشته باشد، مقوم حاکمیت سلطنتی دنیاطلبانهای بود که «عقیده» و پای بندی به آن را کاملا نادیده گرفته بود.
ماوردی نظریههای گوناگون را در سه دسته جمع بندی کرده است:[11]
نظریه اول حاکی از آن است که بیعت با فرزند یا پدر مجاز نیست، مگر این که اهل اختیار در باب او مشورت کنند و وی را شایسته و صالح بدانند. نظریه دوم به بیعت خلیفه با فرزند یا پدر به دیده رضا مینگرد و دلیلی که برای این امر اقامه شده آن است که خلیفه از آن جهت که حاکم است، حکم وی نافذ است. نظریه سوم بیعت خلیفه با پدر را مجاز شمرده است ولی با فرزند را بر اساس یک نظریه انسان شناختی، جایز نمیداند. بسط نظریه استخلاف، به راحتی توانست اقدام معاویه را در موروثی کردن خلافت، مقبول جلوه دهد. ابن خلدون در این باره میگوید:
درست است که یزید فاضل نبود و مفضول بود ولی آن چه که میبایست در ترجیح مفضول به فاضل کار ساز شود علاقه معاویه به اتحاد تمایلات مردم و وحدت کلمه بود ... حقیقت امامت برای این است که امام در مصالح دین و دنیای مردم در نگرد، چه او ولی و امین آنان است.[12]
حکومت پادشاهی معاویه بدون آن که یادی از سنت و سیره نبوی داشته باشد، مقوم حاکمیت سلطنتی دنیاطلبانهای بود که «عقیده» و پای بندی به آن را کاملا نادیده گرفته بود؛ معاویه در یکی از خطابههای خود میگوید:
... اما بعد، من به خدا قسم، خلافت را به وسیله محبتی که از شما سراغ داشته باشم، یا به رضایت شما، به دست نیاوردهام، بلکه با همین شمشیرم با شما مبارزه و مجادله کردهام. کوشیدم نفس خود را بر سیره پسر ابی قحافه [ابوبکر] و عمر رضایت دهم اما به شدت متنفر و گریزان شد. خواستم به شیوه و مرام عثمان رود، از آن نیز امتناع نمود. پس مسلک و طریق دیگری پیمودم که نفع من و شما در آن است، نیکو بخوریم و زیبا بیاشامیم (مواکله حسنه و مشاربه جمیله). اگر مرا بهترین خود بیایید حکومتم را سودمندترین برای خودتان خواهید یافت؛ و الله بر احدی که شمشیر ندارد شمشیر نخواهم کشید و سخن هیچ یک از شما را که برای تسکین خود سخن گفتهاید پاسخ نداده و اعتنا نخواهم کرد و اگر مرا کسی نیافتید که به همه حقوق شما قیام نماید، بعض آن را از من بپذیرید و اگر از من خیری به شما رسید آن را قبول کنید، زیرا سیل هر گاه افزون شود ویران کند و آن گاه اندک باشد بی نیاز و غنی سازد. هرگز مباد که در اندیشه فتنه باشید، زیرا که فتنه معیشت را تباه میکند و نعمت را کدر مینماید.[13]
با این انحرافات بنیادینی که از سال یازده تا 61 ق در جامعه اسلامی شکل گرفته بود، آیا وقوع رخدادی مثل سانحه عاشورا قابل پیش بینی نبود؟
برای مطالعه قسمت اول اینجا، قسمت دوم اینجا و قسمت سوم اینجا را کلیک کنید.