یکی از شخصیتهایی که بسیاری از مردم در سریال مختارنامه با چهره او آشنا میشوند، شخصیت «شبثبنربعی» است. چهرهای که به علت ضعف ایمان و سرگردانی در دو راهیها، قدرت تشخیص بین حق و باطل را ندارد. بر اساس منابع رجالی، یعنی منابعی که به زندگینامههای اشخاص میپردازند؛ شبثبنربعیبنحصینبنعثیمبنربیعهبنزیدبنریاحبنیربوعبنحنظله، از بنیتمیم با کنیه «أباعبدالقدوس»،[1] شیخ و بزرگ مصر و ساکن کوفه بود.
رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، اولین دو راهی بود که شبث در آن سرگردان شد و به یکی از پیامبران دروغین به نام سجاح پیوست ولی اندکی بعد توبه کرد و برگشت. بررسی روند زندگانی شبث نشان میدهد که برگشت وی از ارتداد بعد از رحلت پیامبر (ص) با بصیرت و ایمان نبوده، چرا که در زندگی خود در بزنگاهها ایمانش لرزیده و نتوانسته درست، مسیر حق را تشخیص دهد.
بر اساس گزارشهای تاریخی اگرچه شبث در دوران خلیفه دوم در فتوحات حضور داشت[2] ولی از مخالفان سرسخت خلیفه سوم بود و به همراه برخی از دیگر کوفیان، خواهان کنارهگیری او بود.[3] بدون شک در این قضیه تفاوت نگاههای اقتصادی خلیفه دوم که فردی سختگیر در اموال و خلیفه سوم که فردی مصرف در اموال عمومی و بخشش به اقوام و خویشان بود، تأثیرگذار بوده است؛ بنابراین باید در این شرایط انتظار داشت که شبث در امر خلافت در کنار امیرالمؤمنین (ع) قرار گیرد که اتفاقا همین مسأله نیز اتفاق میافتد.
با آغاز حکومت حضرت علی (ع)، شبث به ایشان پیوست تا جایی که شیخ طوسی، شبثبنربعی را در شمار اصحاب حضرت امیر (ع) آورده است.[4] در جریان جنگ صفین، حضرت، شبث را به همراه تنی چند برای ارشاد نزد معاویه فرستاد که نتیجهای حاصل نشد.[5] نقش شبث در جنگ صفین، تنها به نمایندگی از طرف امام (ع) و تلاش در راه روشنگری حقایق محدود نشد، بلکه شبث در جنگ صفین سِمت فرماندهی حنظله کوفه را نیز بر عهده داشت.
وقوع حکمیت در صفین یک دو راهی دیگر در زندگی شبث محسوب میشود، به گونهای که او هم با ملاحظه نتیجه حکمیت به امام (ع) معترض شده و از سپاه کناره گرفت و به خوارج پیوست[6] و عنوان فرمانده جنگ (امیر قتال) را گرفت.[7] حضور شبث در میان خوارج کوتاه است و از آنها هم کناره میگیرد و دوباره به سپاه امام (ع) ملحق میشود[8] و در جنگ نهروان فرماندهی سمت چپ نیروهای حضرت را بر عهده میگیرد.[9]
اگرچه نصایح امام (ع) منجر به جدایی شبث از سپاه عمر سعد نشد، ولی شبث در مدت زمان حضور خود در کربلا همه سعی و تلاش خود را انجام داد که با امام و یارانش روبهرو نشود.
بعد از شهادت حضرت علی (ع)، شبث به طرف امویان گرایش پیدا میکند و این خوشخدمتی خود را با امضای شکواییهای که والی کوفه «مغیرهبنشعبه»، علیه «حجربنعدی» و دوستان وی تهیه کرده بود به اثبات میرساند و بر تمرد، سرکشی و عدم اطاعت حجر شهادت میدهد.[10] شبثبنربعی در دوران امامت امام حسن (ع) نیز چونان فردی سست عنصر در کنار امام قرار داشت.[11] در دوره امامت امام حسین (ع)، شبث نیز از جمله اشراف کوفه بود که به حسینبنعلی (ع) نامه نوشت[12] ولی با شروع قیام «مسلمبنعقیل» در کوفه، بار دیگر تغییر جبهه داده و به حزب اموی پیوست و در روز شهادت مسلم بر فراز بام آمد و بانگ برداشت که «اى مردم کوفه از خدا بترسید و بر فتنهانگیزى شتاب مکنید و هماهنگى و اتحاد این امت را از میان مبرید و سواران شام را به اینجا نکشانید که پیش از این مزه آن را چشیدهاید و شوکت ایشان را آزمودهاید».[13]
حسینبنعلی (ع) با هفتاد دو تن از یاران خود در مسیر عراق بود و این حضور به خواست سران و رهبران کوفه از جمله شبث بود. شبثبنربعى که تاکنون در دو راهیهای مختلف قرار گرفته و همیشه راه را اشتباه رفته بود، اینبار در برابر آزمون سختتری قرار گرفت و موضوع کشتن نواده پیامبر (ص) در میان بود. از این رو در پاسخ به «عبیداللهبنزیاد» جهت پیوستن به «عمر سعد» در کربلا، تظاهر به بیمارى کرد[14] و ناخوشى را بهانه آورد تا در این جنگ شرکت نکند.
ابنزیاد کاملا بر نیت شبث واقف بود و از آنجایی که این حرکت او را ناشی از تمارض میدانست، شبث را در مسیری تعیین شده قرار داد که اگر مطیع مایى به جنگ دشمن ما برو و شبث چون این سخن را شنید حرکت کرد[15] و در روز عاشورا، فرماندهی سپاه پیادگان عمر سعد را بر عهده گرفت.[16]
امام حسین (ع) در کربلا در دفعات مختلف تلاش کرد تا حقایق را بر مردم روشن کند و چشمهای بسته و قلبهای خفته آنها را بیدار کند. امام (ع) در یکی از روشنگریهای خود، اشراف کوفه را مورد خطاب قرار داده و فرمودند: «یا شبثبنربعی یا حجاربنأبجر، یا قیسبنالأشعث یا یزیدبنالحرث»[17] «آیا شما برای من نوشته ننوشتید و مرا به کوفه دعوت کردید؟ مگر به من ننوشتید که میوهها رسیده و باغستانها سرسبز شده و چاهها پر آب شده و پیش سپاه آماده خویش مىآیى، بیا». جوابی که از آنها شنید این بود که «ما ننوشتیم» امام دوباره فرمودند: «سبحانالله، چرا، به خدا شما نوشتید».[18]
اگرچه نصایح امام (ع) منجر به جدایی شبث از سپاه عمر سعد نشد، ولی شبث در مدت زمان حضور خود در کربلا همه سعی و تلاش خود را انجام داد که با امام و یارانش روبهرو نشود.[19] با پایان یافتن جریان عاشورا و قدرتگیری «عبداللهبنزبیر»، شبث چند صباحی با مختار بیعت کرد و سپس بیعت شکسته و در کنار زبیریان قرار گرفت و به مخالفت با مختار برخواست.[20] شبثبنربعی در آخرین دهه زندگی خود، بار دیگر جبهه خود را تغییر داد؛ با غلبه «حجاجبنیوسف» (فرمانروای مروانیان) بر زبیریان در کوفه او به مروانیان پیوست. سرانجام شبثبنربعی که عمری در انتخاب دو راهیهای مختلف، همیشه به هوای نفس جواب داده بود در سال هفتاد[21] یا هشتاد ه.ق در کوفه درگذشت.[22]