رویداد کربلا یک مصیبت به تمام معنا بود، مصیبتی برای اهالی آسمان و زمین؛ مصیبتی که در نوع خود بی مانند بود؛ لذا هم در اخبار آمده است که فرشتگان و انبیاء همه برای آن حضرت مجلس سوگواری برپا کردند و گریستند.
از سوی دیگر، این مصیبت که برای فرزند، بلکه فرزندان پیامبر (ص) رخ داد، یک سرشکستی تمام عیار برای مدعیان اسلامداری هم بود، امویانی که در اقصا نقاط فتوحات میکردند و اسلام را گسترش میدادند، در دل سرزمینهای اسلامی، فرزند پیامبر (ص) را کشتند. آنها نشان دادند که تمام این رفتارها که به ظاهر بزرگ و برای اسلام بود، تنها برای بزرگ کردن دنیای خودشان و نوعی ریاکاری بوده است و هیچگاه نیت خالصانهای در آنها نداشتند.
بنابرین شیعه حق داشت که تلاش کند یاد و خاطرۀ این رویداد را حفظ کند و علاوه بر همراهی با انبیاء و فرشتگان در سوگواری برای حسین، آن را به عنوان یک درس، یک عبرت، یک حادثۀ مهم که عمق دنائت و پستی امویان و هواداران آنها را نشان میدهد، حفظ کند.
در این میان بسیاری از مورخان اهل سنت که اهل بیت دوست بودند، در این زمینه همراهی کردند و متونی را برای پاسداری از حرمت امام حسین (ع) نوشتند و در ثبت تاریخ کربلا تلاش کردند.
اکنون که کاوشگری به نظاره مکتوبات عاشورایی در طول تاریخ مینشیند، حتی با یک نگاه مختصر، در مییابد که دایرۀ این معارف تا چه اندازه گسترده و قابل اعتناست. اگر تأثیر این معارف در جامعه اسلامی به خصوص شیعی هم در نظر گرفته شده و بر آن افزوده شود، به راحتی «معارف حسینی» میتواند به عنوان یک گرایش علمی مهم در حوزۀ تاریخنگاری اسلامی طرح شده و مراکز دانشگاهی در بخش تاریخ، قسمتی را به تربیت محققان و تولید دانش در این زمینه اختصاص دهند.
این میراث در شکلها و قالبهای مختلفی نوشته شده و هرکدام در چهارچوب دانش تاریخ زمانه خود، و نیز متأثر از فضای مذهبی و همین طور ادبی رایج، شکل گرفته است. طبیعی است که جز این هم نمیتوانسته باشد. مورخی که در شرایط تاریخ نویسی قرن سوم و چهارم بوده است، الزاماً میبایست اثری مینوشته که در آن روزگار نزد عالمان و محدثان و همین طور طبقۀ فرهیخته جامعه که با آثار بلند مرتبه تاریخی سروکار داشتند، مقبول باشد.
وقتی یک شیخ صوفی یک لاقبا آن همه کرامت و معجزه دارد، چطور پیغامبران و امامان (ع) نباید زندگیشان سراسر شگفتی باشد؟
به مرور زمان، فضای علمی در دنیای اسلام تنگ شد و آثار تألیف شده در همۀ حوزهها از جمله تاریخ و همین طور تاریخ کربلا، به سست نویسی گرایید. این رویه در سراسر شرق اسلامی به ویژه خراسان و مرکز ایران سبب شد تا آنچه به عنوان تاریخ اسلام طی قرنهای هفتم تا دهم تولید شد، فاقد ارزش علمی و پژوهشی باشد. در همین فضا، نگاشتههای فراوان در حوزۀ تاریخ اسلامی، به جز آنکه استمرار نوشتههای تاریخی اصیل باشد، متأثر از جریان های خاص و برخی از کتابهای ویژه بود؛ کتابهایی که دستمایههای داستانی داشت و مقبولیت عامه را بیش از کتب علمی، به همراه خود داشت.
از یک نکتۀ دیگر هم نباید غفلت کرد که در روزگاری که تصوف جهان اسلام را تحت سیطرۀ خود درآورد، نگرشهای خاص صوفیانه و زاهدانه، بر تمام علوم اسلامی، به ویژه علوم ادبی و تاریخی و حتی فلسفی غلبه کرد. اگر روزگاری تراجم و شرح حال، سعی میکرد به مسائل واقعی در زندگی اشخاص بپردازد، به تدریج، ذکر کرامات و داستانهای شگفت و اخبار غیرمنتظره که جذابیت هم داشت، جای آنها را گرفت. پدید آمدن زندگینامهنویسی مشایخ صوفیه که نمونهاش تذکره الاولیاء عطار است، منهای جنبههای ادبی و فرهنگی آن، سبب شد تا همه به این سمت و سو بروند که در تاریخنویسی باید این ملاحظات را داشته باشند. وقتی یک شیخ صوفی یک لاقبا آن همه کرامت و معجزه دارد، چطور پیغامبران و امامان (ع) نباید زندگیشان سراسر شگفتی باشد؟
به هر روی غلبۀ این ادبیات در سراسر ایران و باز هم به ویژه خراسان که مهد تصوف و زندگینامهنویسی عرفانی بود، چنان که مثلاً در طبقات الصوفیه سلمی شاهدیم، ادبیات عاشورایی هم در همان لباس درآمد و متأسفانه منشأ تغییر در نوع نگاه به این حرکت اصیل تاریخی و حماسۀ دینی شد.
با تشکیل دولت صفویه، معارف شیعی، فرصت تدوین مجدد یافتند و در هر زمینه، به خصوص فقه و حدیث، کارهای شایستهای انجام شد. در کنار آن فلسفه نیز رشد داشت؛ اما علم کلام در سایۀ فلسفۀ صدرایی به تدریج کم اهمیت شد؛ اما علم تاریخ، بهخصوص تاریخ اسلام یک آسیب جدی دیده بود و آن این بود که منابع اصلی آن که آثار کهن تدوین شده در قرون اولیه بودند، از دسترس خارج شده بودند. پس از حملۀ مغول، این آثار یا از میان رفت یا آنکه به مصر و شام انتقال پیدا کرد؛ بنابراین در شرق اسلامی نزدیک، شامل ایران و خراسان، آثار بسیار اندکی از تواریخ قدیم ماند. در نتیجه به همان نوشتههای عمومی تاریخی که میراث قرنهای هفتم تا دهم بود تکیه شد. البته از میراث حدیثی شیعه، آنچه تاریخی بود به علم تاریخ اسلامی شیعی افزوده شد.
در طبقات الصوفیه سلمی شاهدیم، ادبیات عاشورایی هم در همان لباس درآمد و متأسفانه منشأ تغییر در نوع نگاه به این حرکت اصیل تاریخی و حماسۀ دینی شد.
در عین حال باید گفت مشکلات دیگری در این دوره پدید آمد. جوامع شیعی مستقل شدند و تعاملشان را با جهان بیرون از خود قطع کردند. این درونگرایی سبب شد تا فقط گوش آنها یک روایت را بشنود و این روایت هم برای داشتن جذابیت بیشتر در میان تودههای شیعه، به تدریج به سمت و سوی داستانی شدن پیش برود. آثاری که در این دوره تألیف شد، تحت تأثیر سه عامل، الف: از میان رفتن متون تاریخی کهن، ب: ضعیف شدن امر پژوهش و خلاقیت در تاریخ نویسی اسلامی و ج: غلبه نگرشهای درونگرایانه و طبعاً عوام زده، سبب شد تا ارزش چندانی نداشته باشد. این آثار برای این که تازگیاش را حفظ کند و اثرش روی عوام بیشتر باشد، مدام به سمت داستانی شدن، جعل اخبار نادرست، و تلفیق با بسیاری از مسائل عاطفی و احساسی پیش رفت.
شعبهای از ادبیات عاشورایی که متون تعزیه بود و از اوایل دورۀ زندیه در ایران اوج گرفت، به طور دربست ادبی ـ داستانی شد. میدانیم که متون تعزیه فقط تاریخ عاشورا نیستند؛ بلکه بسیاری از رویدادهای تاریخ اسلام و زندگی ائمه هستند و همگی آنها همین گرایش ادبی ـ داستانی را دارند. این میراث ارزش ادبی خاص خود را دارد اما در حاشیۀ تاریخ، به واقعگرایی آن لطمه میزند.
با این حال نباید تصور کنیم که در عرصۀ دین و تاریخ، رادمردانی نبودند که دفاع از اصالت تاریخ بکنند. در اواخر قاجاریه، حرکت نوینی در این جهت آغاز شد و آثاری در نقد متون داستانی و کتابهایی که مشتمل بر جعلیات بود نوشته شد. بعدها با برآمدن مشروطه، تقویت دانش نقادی و جدیتر شدن علم تاریخ، زمینه برای پژوهش در عاشورا بیشتر و بیشتر شد به طوری که در دهه 1320 شمسی نگاه به عاشورا به عنوان یک واقعۀ تاریخی که باید از دید تاریخی مورد توجه باشد و عبرتهای لازم از آن گرفته شود بیشتر و جدیتر شد. چندین اثر خوب دربارۀ عاشورا در دورۀ پهلوی توسط نویسندگان حوزوی و غیر حوزوی نوشته شد و همه آنها نوید نوعی پیرایش متون عاشورایی را از یک طرف و تقویت امر پژوهش و تحقیق در آن را میداد. استاد مطهری، استاد شهیدی، شهید هاشمی نژاد، مرحوم آیتی و شماری دیگر در این زمینه تلاشهای جدی داشتند. یکی از آثار این نگاه، تأثیری بود که در مسیر انقلاب اسلامی داشت.
اکنون همچنان این راه باید با جدیت دنبال شود و اجازۀ بازگشت به دورهای که داستانها غلبه داشته، داده نشود. جذابیت این بحثها، مقبولیت آنها نزد مردم، دور بودن بسیاری از مردم با معارف اصیل تاریخی و اسلامی، شرایط را برای رشد فزایندۀ اخبار و متون داستانی به خصوص وقتی به نظم هم در میآید، فراهم میکند. آنچه میتواند در برابر این حرکت بایستد، تألیف آثاری است که همزمان، هم تاریخی و دقیق باشد و هم همراه با عواطف و احساسات مردم. امیدوارم این اثر در این چهارچوب بوده باشد و بتواند گامی برای ترویج حدیث صحیح عاشورایی میان مردم خوب ما باشد.