دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
اوّل زائر

اوّلین ‌زائر، حسین را جابر است

جان فدای او! که اوّل زائر است

 

کیست جابر؟ زبده‌ی ارباب دین

پیری از اصحاب «خیر‌المرسلین»

 

 

عبور از قبور

 

کاروان سوخته اندر فراق

چون رسیدی بر سر راه عراق

 

گفت «نعمان» با امام مبتلا:

این دو راه یثرب است و کربلا

 

بوی مشک

اهل بیت شاه دین با صد نوا

بار بر بستند از شام بلا

 

ره بپیمودند چندی بی‌قرار

تا که دشت کربلا شد آشکار

 

غروب غربت

باز جغد غم به قلبم خانه کرد

مرغ جانم، یاد از ویرانه کرد

 

داد بر گل‌های گلزار بهشت

جای، در ویرانه دست سرنوشت

 

ناز غزالان

 

پرده‌پوشان شد خرابه، جایشان

منزلی بی‌سقف شد، مأوایشان

 

شمع آن جمع پریشان، آه دل

آه دل بسته به سینه، راه دل

 

 

گل و گلاب

دختری را خانه در ویرانه بود

باده، اشک و چشم او، پیمانه بود

 

تشنه بود و سینه‌ای پُردرد داشت

در درون سینه، آه سرد داشت

 

کوکب اقبال

عمّه! امشب سر زده ماه تمام

کوکب اقبالم آمد روی بام

 

شد دو چشم نیمه‌بازم، جام اشک

کن تماشا بسته‌ام احرام اشک

 

طایر پر بسته

کار ما را ناله، مشکل کرده است

کاروان در شام، منزل کرده است

 

غم بسی افزون ولی غم‌خوار نه

کاروان‌سالار را سالار نه

 

آرزوی دیدار

گفت راوی: بود از شه، دختری

خُرد‌سالی، نازدانه‌گوهری

 

گاه‌گاه از عمّه‌اش کردی سؤال

ای تو غم‌خوار من بشْکسته‌بال!

 

یاد غریبان

 

مژده، عمّه! شام هجرم شد سحر

آمده باب عزیزم از سفر

 

بود اکنونم نشسته در کنار

می‌زدود از چهره‌ام، گرد و غبار

 

تخت عاج

تا سر شه، تشت زر مأوا گرفت

کار عشق و عاشقی بالا گرفت

 

یا رب! او را خود چه شوری بُد به سر؟

گاه بُد در دیر و گاهی تشت زر

 

 

با آل علی

 

باز آمد در نظر، بزمی پلید

وه! چه بزمی؟ بزم مِیْشوم یزید

 

بود مست باده‌ی کبر و غرور

خوانْد «آل‌الله» را اندر حضور

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×