دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
عشق و تقوا

 

او طرح دگر ز عشق و تقوا می‌ریخت

 آتش ز عطش بر سر دنیا می‌ریخت

 

از لذّت آب خوردنش افزون بود

 آن لحظه که آب را به دریا می‌ریخت

دریاى ادب

 

ایمان و وفا، سایه‌ی بالاى تو بود

 ایثار على، نقش به سیماى تو بود

 

گر لب نزدى به آب دریا، عبّاس!

 دریاى ادب، میان لب‌هاى تو بود

ماه عشق

روشن‌گر راه عشق یعنى عبّاس

 سردار سپاه عشق یعنى عبّاس

 

آن جاى که آفتاب عشق است حسین

 پیداست که ماه عشق یعنى عبّاس

 

 

عمو می‌آید

 

تکبیر عمو ز چارسو می‌آید

با دست پُر از فرات او می‌آید

 

رفته است عمو آب بیارد، اصغر!

آرام که السّاعه عمو می‌آید

دشتبان آزادى

 

سردار سپاهى به وفایت نرسد

 سقّایى هیچ کس به پایت نرسید

 

هر نخل که دشتبان آزادى کاشت

 در سایه به نخل دست‌هایت نرسید

امتحان

 

تا آب روان به کودکانش برسد

 نگْذاشت که آب بر لبانش برسد

 

ترسید اگر که دیر جنبد عبّاس

 شاید خللى به امتحانش برسد

 

جان‌نثار

عبّاس که درس جان‌نثارى آموخت

 از شیر خدا بزرگوارى آموخت

 

آمد به جهان پس از برادر ز ادب

 وز عشق حسین، پاس‌دارى آموخت

 

ماه بنی هاشم

 

عبّاس! که پای تا به سر توحیدی

نومید ز آب و بر جهان، امّیدی

 

خوانند تو را ماه بنی‌هاشم لیک

در دیده‌ی ما خوب‌تر از خورشیدی

به محضرت آمده‌ام

یک‌بار دگر به محضرت آمده‌ام

تا بوسه بریزم به درت آمده‌ام

 

عبّاس چو در عدد بُوَد باب حسین

از باب حسین در برت آمده‌ام

 

نور بصر فاطمه‌

 

یا اباالفضل! تو نور بصر فاطمه‌ای

کعبه‌ی عشق جهان در حرم علقمه‌ای

 

ساقی تشنه لبان! تشنه لب آب چرا؟

کودکان منتظر آب و تو در خواب چرا؟

قیامت عشق

در عشق، علامتى به جز زینب نیست

 در صبر، قیامتى به جز زینب نیست

 

آن جامه‌ی عصمتى که زهرا پوشید

 زیبنده‌ی قامتى به جز زینب نیست

 

 

اتمام خلوص

 

زینب که خلوص را به اتمام رساند

 جان داد و وفا را به سرانجام رساند

 

از خون حسین بن على کمتر نیست

 سودى که ز صبر خود به اسلام رساند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×