دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
وارث غدیر

تیری که شد خطیر، حسن بوده

هم پیر هم مسیر، حسن بوده

 

بی آنکه دست باز کند سائل

همواره دست گیر، حسن بوده

تنهایی‌ات، تنهایی‌ات، تنهایی‌ات، مرد!

از شهر من تا شهر تو راهی دراز است

اما تو را می‌بیند آن چشمی که باز است

 

در عکس‌ها دیدم مزارت را و عمری‌ست

شمعی به یادت در دلم در سوز و ساز است

 

لب تشنه‌تر

همسایۀ صبر خواهرش بود حسن

دنبالۀ زخم مادرش بود حسن

 

یک کوزه پر از سم، لب افطار خدا

لب تشنه‌تر از برادرش بود حسن

بوی فراق

بوی فراق می‌دهد این گریه‌های من

ماتم گرفته شال سیاه عزای من

 

شرمنده‌ام که از غم زینب نمرده‌ام

آقا ببخش، در گذر از این خطای من

 

ای دل بیا و گریۀ زینب نظاره کن

گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است

دیدم شروع محشر کبرای دیگر است

 

گردون شده سیاه و فضا پر ز دود و آه

تاریک تر ز عرصۀ تاریک محشر است

 

گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین

اشک عزا به دیده زهرای اطهر است

 

من از تبار عزای محرم و صفرم

خوش آن دلی که شده دائما سرای حسن

دل خراب من و لطف یک دعای حسن

 

تمام زندگی من فدای آن کس که

تمام زندگی او شده فدای حسن

شکر خدا محارمِ تو دورِ زینبند

هرکس که بر کریم پناهنده می‌شود

دلمرده هم اگر برسد زنده می‌شود

آنقدر می‌دهند که شرمنده می‌شود

آیا به روز حشر سرافکنده می‌شود

 

واللهِ اعتقاد من این است تا ابد

زین خانه ناامید گدایی نمی‌رود

قاتلم خنده به لب دارد و انداخت مرا

باز از گریۀ من چشم شب تار گریست

چشم مهتاب به حالِ منِ بیدار گریست

 

تا که از سینۀ خود آه کشیدم آرام

دل سنگ آب شد و آب شرر بار گریست

شد روضه‌خوان کشتۀ مظلوم کربلا

جنت، بهارِ پیرهنت أیها الکریم

از نور جامه‌ای به تنت أیها الکریم

 

ای همدم تو زمزمه‌های زلال وحی

ای جبرئیل هم سخنت أیها الکریم

روضۀ آب

گاه از حسن و تیر و بدن می‌گویم

گاهی ز حسین بی کفن می‌گویم

در روضۀ هر دو آب چون دارد دست

با خوردن آب، یا حسن می‌گویم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×