دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تشنۀ دیدار

دست ما نیست اگر دست به دامان توییم

فاطمه خواسته که بی سر و سامان توییم

 

تا ببینیم کمی از وجنات نبوی

تشنۀ دیدن رخسار درخشان توییم

 

صلابت حیدری

 

تاج امامت است به روی سر شما

خیل ملائکند به دور و بر شما

 

قربان چهره‌ات که تجلی مصطفاست

قربان آن صلابت چون حیدر شما

 

تو بزرگی و مرام تو نبخشیدن نیست

رنگ از چهره پریده است، خودت می‌دانی

عرق شرم چکیده است، خودت می‌دانی

 

پشت این خانه گدا آمده و با گریه

دست یاری طلبیده است، خودت می‌دانی

 

دل شرمنده

طبیب را تو بیاری، حبیب را تو بخوانی

دلم غریب؛ خوشا این غریب را تو بخوانی

 

دعای این دل شرمنده مستجاب نگردد

مگر که آیۀ «أمّن یُجیب» را تو بخوانی

 

بیا و روضۀ کرب و بلا بخوان امشب

غروب روز سه‌شنبه دلم هوایی توست

و عاجزانه نگاهش به میزبانی توست

 

غروب روز سه‌شنبه دوباره می‌‌خوانم

بیاکه لحظۀ امداد آسمانی توست

 

بعد مشهد، سفر کرببلا می‌چسبد

کم نکن سایۀ لطفت ز سرم آقاجان

گرچه من جنس خرابم، بخرم آقاجان

 

آنقدر فکر و خیالم شده دنیا دیگر

از غم و غصۀ تو بی خبرم آقاجان

 

مرهم فراق

آخر بگو چه چاره کنم با غم فراق؟

آهی ز حسرت است فقط همدم فراق

 

با گریه کردن این دلم آرام می‌‌شود

یعنی که اشک بود فقط مرهم فراق

 

بگذار با نگاه تو مانند حرّ شوم

این روزها که می‌‌گذرد، غرق حسرتم

مثل قنوت‌های بدون اجابتم!

 

بسته‌ست چشم‌های مرا غفلت گناه

تو حاضری! منم که گرفتار غیبتم!

 

ظلمت دل

زمان لطف، صحبت از حقارتم نمی‌کنی

کریمی‌ و نظاره بر لیاقتم نمی‌کنی

 

تو را ز یاد می‌برم زمان معصیت، ولی

مرا مؤاخذه برای غفلتم نمی‌کنی

 

دادخواه خون خدا

ای بر فراز چرخ، رسیده خروشتان

بر طوفان نوح کرده به پا، جنب  و جوشتان

 

پیوسته بود بار ولایت به دوشتان

من مهدی‌ام که ناله‌ام آید به گوشتان

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×