سامره امشب ز شب‌های دگر زیباتری

در جلال و در شرف امّ القرای دیگری

سر به سر لبریز از عطر گل پیغمبری

جنّه الفردوس یا باغ محمّد پروری

عیـد است ولـی عیـد قیـام بشریت

در پرتــو میــلاد امـــام بشــریت

بـا دست کــرم ذات خداونـد تعـالی

زد سکــۀ اقبــال بــه نـام بشریت

باز هم روح الامین دارد غزل می‌آورد

صنعت ایهام و تشبیه و بدل می‌آورد

تا شود ابیات شعر من کمی دلچسب‌تر

واژه واژه بر لبم جام عسل می‌آورد

شعر شیرین مرا شور عجیبی داده است

واژۀ نابی که در چندین محل می‌آورد

دیشب قلم در دست‌هایم بی قراری کرد

صحن ورق‌های سپیدم را بهاری کرد

دیشب که روح شعر از امید خالی بود

تا نامت آمد باز میل ماندگاری کرد

مثل یک سحر امشب سامرا چه غوغا شد

بین خانۀ نرگس آفتاب پیدا شد

تا که پلک زد چشمش گل به شوق او وا شد

یک نفس کشید و بعد، دم به دم مسیحا شد

امشب بهشت را به تماشا گذاشتند

امشب نمک به سفرۀ دنیا گذاشتند

امشب به روی دامن نرجس از آسمان

ماهی به نام مهدی زهرا گذاشتند

امشب به خانۀ حسن عسگری برو

چون راه را برای همه واگذاشتند

امشب دل بیدارم دارد سحری دیگر

وز زمزمه‌ام بر دل ماند اثری دیگر

در سامره می‌بینم قرص قمری دیگر

وز بیت ولا بر لب دارم خبری دیگر

در خواب‌های بی سر و سامانمان بمان ای آخرین ستارۀ اندوه ِ آسمان در کنج خلوت شب تشویش رخنه کن با ما سرود ِمی‌‌رسم از راه را بخوان تصویر تو بزرگترین باور من است مردی همیشه داشته لبخند بر لبان