دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شاعر افگار

آن تُرک سلحشور که غوغای قیامت،

بنْموده عیان از رخ و زلف و قد و قامت

 

عشّاق وِرا بهره، نه جز آه و ندامت

از تیر نگاهش، نه کسی رَسته سلامت

 

 

مدحت بوالحسن

خیز ساقی! که شد، فصل اردی بهشت

رشک دیبای چین، گشت اطراف کشت

 

باغ شد مُشک‏بار، راغ عنبر سرشت

ای به پیش رخت، طلعت حور، زشت!

 

 

گلدسته‌های ریخته در صحن وا شدند

تنها نه در حریم تو باب‌المراد نیست

باب‌الرضای شرقی و باب‌الجواد نیست

 

هم سطح هم شدند ضریح و مناره‌ها

چون که به ارتفاع زمین اعتماد نیست

 

گلدسته‌های ریخته در صحن وا شدند

آغوش هیچ حاتمی این‌سان گشاد نیست

شیر آمده از پرده برون با نفس تو

بگذار کمی عرض ارادت بنویسم                      

دور از تو و با نیت قربت بنویسم

 

 سجادۀ شب پهن شده، حیّ علی شعر     

بگذار برایت دو سه رکعت بنویسم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×