دسترسی سریع به موضوعات اشعار
آقای عطشان
سردر این خانه ها با ما، و پرچم با خودت
دسته سینه زنی با ما، ولی دم با خودت
روزی اشک تمام نوکران هم با خودت
واقعاً دلواپسیم آقا، محرم با خودت
در آسمان دوباره زمین سربلند شد
تا بادهای وحشی صرصر بلند شد
بوی انارهای معطّر بلند شد
نیزارهای سوخته جان شور میزدند
تا بر فراز نیزۀ خون، سر، بلند شد
آیات وحی از لب عطشان شنیدنی است
در آسمان دوباره زمین سربلند شد
کوتاه سروده
مبادا
مبادا خواهری گریان بماند
مبادا مادری نالان بماند
فراتی داری از آب گوارا
مبادا کودکی عطشان بماند
به مناسبت وفات حضرت ام البنین
چار اسماعیل تو آمادۀ قربانیاند
بغضها در چشم تو آیینه بندان میشود
اشکها سر میرسد یکباره باران میشود
چار اسماعیل تو آمادۀ قربانیاند
آب بعد از آخرین قربانی عطشان میشود
مثل یعقوب نبی همواره با خود گفتهای
یوسفت میآید و مهمان کنعان میشود