دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دروازۀ کوفه

      

نه عجب بُوَد ز کوفه، اگر انقلاب دارد

که به ارتفاع یک نی، رخ آفتاب دارد

 

عجب این بُوَد که چون مه، رخ شمس عالم‏آرا

ز غبار و خاک صحرا، به رخش حجاب دارد

خاکستر است تحفۀ پس کوچه‌های شهر

دروازه ورودی شهر است و ازدحام بر پا شده دوباره هیاهوی انتقام این ازدحام و هلهله‌ها بی دلیل نیست یک کاروان سپیده رسیده به شهر شام  

شعر ورود به کوفه
تو عین آسمانی و این شهر عین خاک

این پشت بام‌ها که تو را سنگ می‌زنند دارند روی وجه خدا سنگ می‌زنند

با قصد خرد کردن عکس صفات حق سوی تمام آیینه‌ها سنگ می‌زنند  

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×