دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
زلف بی شکن

برای گفتن از تو سخن  نمی‌‌ماند

که روضه‌ات به دل انجمن نمی‌‌ماند

 

چه کرده است به اعضای دَرهَمَت شمشیر

که بر سیاهی زلفت شکن نمی‌‌ماند

 

این عبا شده کفنت

ما گرفتار آفریده شدیم

عاشق یار آفریده شدیم

 

خاک ما را ز باده گل کردن

مست دیدار آفریده شدیم

محمد با علی

از پیمبر یا خدا دربارۀ حیدر بپرس

یعنی از گوهرشناسان قیمت گوهر بپرس

 

معنی مرد خدا را نیمه شب از نخل‌ها

معنی شیر خدا را روز از لشکر بپرس

اذن میدان خواستن علی اکبر از پدر بزرگوار

 

باز دل سیل رخ دلبر کند

ز اشک خونین دامنم را تر کند

 

خامه امشب سد بابم می‌شود

صفحه دفتر حجابم می‌شود

 

قصۀ سربسته

قصّۀ سربستۀ جسم تو آخر باز شد قدر قرآن نبی آیات کوثر باز شد چشم من تار است یا اربا اربا گشته‌ای؟ یا که بر جانت زبان تیز خنجر باز شد؟

 

اربا اربا گشته‌ای...

مثل عکسی که میان قاب لذت می‌برد

چشم تو دارد از این محراب لذت می‌برد

 

این که گاهی چهره‌ات را ماه می‌خوانیم ما

بیشتر از هرکسی مهتاب لذت می‌برد

کجای دشت به خون سر گذاشتی؟ برگرد

که گفته بال کبوتر اضافه آمده است

فقط ز جسم تو یک سر اضافه آمده است

 

برای کشتن تو چون که چون پیامبری

کمان به دست دو لشگر اضافه آمده است

حیدر تو می‌شدی، شه خیبر اگر نبود

پرواز قصه بود فقط، پر اگر نبود

شوق رسیدنِ به فراتر اگر نبود

 

جمعی دخیل بسته به درهای رحمتت

اوجی نبود، حلقۀ این در اگر نبود

رگ ذوالفقار

دارند می‌­برند به صحرا بهار را، گل‌های نوشکفتۀ باغ انار را

پیوند می‌زنند به اشک تمشک‌ها، سیب گلاب تازه­‌تر شاخسار را

 

پیوند می‌زنند قلم را به چشم تر، با شعر داغدار پدرهای بی ­پسر

کی می‌­شود به ثانیه‌­ای بشکند کمر؟ اسبی بیاید و ببرد انتظار را

 

پیش حسین هم علی و هم پیمبری

سیراب تشنگی ست به دریا چه حاجت است آب از سرش گذشته به سقا چه حاجت است

 

معراج اوست اینکه می‌افتد به روی خاک دیگر سفر به عالم بالا چه حاجت است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×