دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
سری میان سرها

ما راست سری خم شده سوی نیزه افتاده به خاک پیش روی نیزه  

باید که سری میان سرها باشی هر سر که نمی‌رود به روی نیزه  

نیزه نشینی تو مرا می‌کشد حسین

با هر نسیم زخم سرت تیر می‌کشد

گریه نکن که چشم ترت تیر می‌کشد

 

نیزه نشینیِ تو مرا می‌کشد حسین

قلبم شبیه زخم سرت تیر می‌کشد

 

یک اربعین، کنار عدو، وای! وای! وای!

یک اربعین، به نیــزه ســر یـار دیده‌ام

یک اربعین، چو شمع به پایش چکیده‌ام

 

یک اربعین، به ضربۀ شلّاق ساربان

بر روی خــارهای مغــیلان دویده‌ام

 

زینب و کاروان او هو شد

کاروانی ز انتهای شفق

همچو خطی شکسته می‌آمد

روزن نور بود و تا شهری

به سیاهی نشسته می‌آمد

 

چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت

هر چند پای بی رمق او توان نداشت

هر چند بین قافله جانش امان نداشت

 

بار امانتی که به منزل رسانده است

چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت

 

صبرش امان حوصله‌ها را بریده بود

این زن که از برابر طوفان گذشته بود

عمرش کنار حضرت باران گذشته بود

 

صبرش امان حوصله‌ها را بریده بود

وقتی که از حوالی میدان گذشته بود

زنی پیوسته می‌خواند نوای یا اخا امشب

قرار از دل ربوده آه و اشک کبریا امشب نشسته بر جبین دل غم کرب و بلا امشب

ابوفاضل بدون دست و اصغر تشنه لب بی جان فرات از شرم می‌نالد ز دردی بی شفا امشب

غرور فاطمه درچشم کوچه و بازار

زمین کرانۀ عطشان بیقراران است

زمانه ملتهب داغ سوگواران است

 

به هرطرف که بگردد نگاه سرد غروب

نشان شام غریبان سربه داران است

چوب خشک نی به هفتاد و دو گل آذین شده است

کربلا را می‌سرود این بار روی نیزه‌ها  با دو صد ایهام معنی‌دار روی نیزه‌ها

نینوای شعر او از نای هفتاد و دو نی  مثل یک ترجیع شد تکرار، روی نیزه‌ها

کوتاه سروده
قرآن سر حسین

ماندم که چه حکمتی است در سر نیزه

قرآن و علی، حسین و سر، سر نیزه

 

صفین شده دوباره ، حالا رفته

                                    قرآن سر ِ حسین بر سر نیزه

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×