دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
یاقوت نگاه

خورشید زانو می­‌زند پیش نگاهش

هر شب ستاره می‌­چکد از چشم ماهش

 

آرامش آبی‌­ترین دریاست انگار

زیبایی لبخندهای گاه­گاهش

شکست

بی‌دست شدی بر بدنت تیر نشست

بر طوق خیام، رد زنجیر نشست

 

بی‌آب شدی و بر گلویت از خون

یک بغض نفس‌گیر گلوگیر شکست

مشک

چه کس گیسوی خون افشانده بر مشک

هزاران تیر را بنشانده بر مشک

 

ببین زینب چه آوردی برایم

هنوزم رد خونش مانده بر مشک

به مناسبت شهادت امام علی (ع)
نَهم با کام عطشان زیر خنجر، حنجر خود را

به خاک تربتت بابا نهادم تا سر خود را

شنیدم نالۀ جانسوز زهرا، مادر خود را

 

نگه بر دیدۀ گریان مادر کردم و دیدم

که می‌شوید زاشک دیده زخم شوهر خود را

کوتاه سروده
نماز ظهر عاشورا

عَلَم‌های عزا برپاست در دل

فغان و اشک و واویلاست در دل

 

میان تیر و خون قامت به قامت

نماز ظهر عاشوراست در دل

کوتاه سروده
هزاران تیر بود و مادر آمد

هزاران تیر برتن تا پرآمد

هزاران تیر بود و مادر آمد

 

مگر کم بود حجم تیر این سو

که غلطیدی و از آن سو در آمد

کوتاه سروده
از نیزه شکسته بندری ساخته‌اند

با تیر به دریای تنت تاخته­‌اند

از نیزه شکسته بندری ساخته‌اند

 

در ظهر عطش تمام کشتی­‌بانان

روی بدن تو لنگر انداخته‌اند

کوتاه سروده
دل پرپر

مصیبت، طاقتش را سر می‌آورد

که با خود یک دل پرپر می‌آورد

 

از آن تن‌های غرق خون! بمیرم

هزاران تیر باید در می‌آورد

کوتاه سروده
وقتی که برید حنجرت را

با اذن تو تیر پر به سوی تو گرفت

جا در سر و پیشانی و روی تو گرفت

 

وقتی که برید حنجرت را خنجر

صد بار اجازه از گلوی تو گرفت

ای دل چه دیده‌ای به فراخوان لحظه‌ها

اشکی نشست بر سر دامان لحظه‌ها

آتش گرفت و سوخت غزلخوان لحظه‌ها

 

می‌سوخت آن خیام به غم ماندۀ زمین

در های های دیدۀ ویران لحظه‌ها

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×