دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ما و امّا

ما کربلا شنیدیم، ما کربلا ندیدیم

سرهای بی‌بدن را، بر نیزه‌ها ندیدیم

 

وامانده، خسته، درگیر، سینه زدیم و زنجیر

زنجیرهای خون را، بر دست و پا ندیدیم

 

تا آخر خط

تا آخر خط به خاطر مکتب رفت

جانش اگر آمد از جفا بر لب، رفت

 

در مهر و وفا بر «امّ کلثوم» نگر

دنبال حسین، همره زینب رفت

 

 

کاروان سالار

از جگر نالید«کلثوم» ملول

کای مدینه! هان! مکن ما را قبول

 

از تو ما روزی که بربستیم بار

هم‌عنان بودیم با اهل و تبار

 

وقت رجعت

چون که گردیدند با احوال زار

آل عصمت، عازم شهر و دیار

 

وقت شد تا عترت شاه حجاز

از اسیری در وطن گردند باز

 

شیرزن

«امّ کلثوم»، علی را دختر

زهره را انجمن‌آرا اختر

 

میوۀ قلب رسول الله است

چه کس از مرتبه‌اش، آگاه است؟

 

مردم رسوا

چراغ بزم عترت، «امّ کلثوم»

گل خورشیدفطرت، «امّ کلثوم»

 

درون محمل از داغ شقایق

سخن سر کرد از باغ شقایق

 

 

نوای مرثیت

 

«امّ کلثوم» از پی ستر و حجاب

اشک‌ریزان کرد با مردم خطاب:

 

ای بسا! نعمت که از خود کاستید

وی بسا! نقمت که بر خود خواستید

 

بحر کمال

این شیرزن که اسوه بُوَد مثل مادرش

فرزانه است و زینب کبری است، خواهرش

 

در عصمت و عفاف بخوانش چو فاطمه

در منطق و کلام ببین مثل حیدرش

 

کوه و آبشار

هرچند شانه‌های تو کوهند و محکمند

چشمان آبشاری تو، راوی غمند

 

از جانب نگاه تو، هر سال می‌رسند

این ابرها، نشانۀ ماه محرّمند

 

آیین سوختن

 

به داغ‌دشت بلا دید تا بدن‌ها را

فشاند لاله به رخسار، نسترن‌ها را

 

ز راه آمده، ماهی که «امّ کلثوم» است

ستاره‌ریز کند ساغر سمن‌ها را

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×