- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۱/۱۷
- بازدید: ۱۶۴۲۵
- شماره مطلب: ۹۹۸
-
چاپ
نذر حضرت عباس (ع)
گرمای دست تو همه را آب میکند
مهتاب مست تو همه را خواب میکند
حزنی غریب منحنی صبر خویش را
در انحنای دیدۀ تو قاب میکند
من حدس میزنم که بدون تو لفظ آب
در ذهنها تداعی مرداب میکند
تصویر کردن همه ابعاد روح تو
این را که من خدا شوم ایجاب میکند
اینکه چقدر خیس خجالت کشیدنی
بیت مرا روانۀ گرداب میکند
-
ختم دو دست
به روی سینۀ تو، جای بوسه حتّی نیست
وَ زخم خوردهتر از پیکرت، در این جا نیست
چه فکر میکند این جوی چشمْتنگ و خسیس؟
سرابِ برکۀ کوچک، حریف دریا نیست
-
سیمرغ فدایی
دل من بر سر این دار، صفایی دارد
وه! که این شهر، چه بام و چه هوایی دارد
خانۀ پیرزنی، خلوت زاویۀ من
هر که شد وحی به او، غار حرایی دارد
-
سیمرغ
زینب فرشته بود و پر خویش وا نکرد
این کار را براى رضاى خدا نکرد
پر میگشود اگر، همه را باد برده بود
سیمرغ بود و جلوۀ بى انتها نکرد -
هر سال با حسین تو تحویل میشود
گفتـنـد وزن و قافیــه تعطیـل میشود
قحطـی اسـتعاره وتمثـیلمیشود
قوت گرفت شایعه میگفت بعد از این
هر صورتی به آینه تحمیل میشود
حتـی خبـر رسـیـد کـه از سردی هـوا
گـلدسـته چـند ثـانـیه قندیل میشود
نذر حضرت عباس (ع)
گرمای دست تو همه را آب میکند
مهتاب مست تو همه را خواب میکند
حزنی غریب منحنی صبر خویش را
در انحنای دیدۀ تو قاب میکند
من حدس میزنم که بدون تو لفظ آب
در ذهنها تداعی مرداب میکند
تصویر کردن همه ابعاد روح تو
این را که من خدا شوم ایجاب میکند
اینکه چقدر خیس خجالت کشیدنی
بیت مرا روانۀ گرداب میکند