- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۳/۰۹
- بازدید: ۲۴۵۰
- شماره مطلب: ۹۷۸
-
چاپ
ماه پیدا شده در خانه، مبارک باشد
ماه تا آینۀ خانۀ مولا آمد
رونقی تازه به کاشانۀ مولا آمد
کودکی تازهتر از ریزش باران در باد
شهر آشوبتر از حال بیابان در باد
چشم وا کرد، چه چشمی است، چراغی روشن
غنچۀ وا شده در دامن باغی روشن
نسبش عشق، لقب عشق، مرامش عشق است
لهجهاش، زمزمهاش، تکیه کلامش عشق است
چون گلستان شده کاشانه، مبارک باشد
باد برخاسته دیوانه، مبارک باشد
باد برخاسته دیوانه، خبر شیرین است
ماه پیدا شده در خانه، مبارک باشد
گونۀ مادرش از شوق لبالب اشک است
پدرش گفته صمیمانه: مبارک باشد
مادرش شمع، خودش گل، پدرش پروانه است
به گل و شمع، به پروانه مبارک باشد
وقت مستی است که میخانه و ساقی جمعاند
می حلال است به پیمانه مبارک باشد
گیسویش باغ معطر شده با ریحان است
عطر ریحان به سر شانه مبارک باشد
پسراز باغ بهشت و پدر از روضۀ نور
عشق بیگانه به بیگانه مبارک باشد
پسری آمده تکرار پیمبر باشد
پسری آمده از آینهها سر باشد
پدر امروز چهها دیده در این گهواره
بوی یاس است که پیچیده در این گهواره
چشم گهواره بهار ازلی را دیده است
چون علی بن حسین بن علی را دیده ست
پسری آمده از کوچۀ کنعانیها
پسری آمده از نسل رجز خوانیها
گونههای پسر امروز چه بوسیدنی است
بازی حضرت مولا و علی دیدنی است
پدر امروز به دنبال پسر میگردد
بوی سیب است که میآید و بر میگردد
آن چنانی که مسافر به سفر خواهد رفت
این پسر روزی از آغوش پدر خواهد رفت
بی گمان خیمۀ خورشید به هم میریزد
لحظههای که پسر سوی خطر خواهد رفت
آسمان تشنۀ تکبیر رجز خوانی اوست
سپر افتاد اگر، باز پسر خواهد رفت
خبر این است شهادت هنر مردان است
مرد در معرکه دنبال هنر خواهد رفت
وسط معرکه میچرخد و سوی دریا
تا نریزد همه جا نیزه، مگر خواهد رفت؟
بوی سیب آمده باران برسد یا نرسد
عطر این واقعه هنگام سحر خواهد رفت
تا غنیمت برساند به همه، پیدا نیست
به ملاقات تنش چند نفر خواهد رفت
روضه این است ولی بسته بماند بهتر
روضه خوان بی رمق و خسته بماند بهتر
-
سرمشق جدید
در حسرت آب مرد تنها، تشنه
لبهای ترکخوردۀ دنیا تشنه
تکلیف شب غنچه عوض خواهد شد
سرمشق جدید: آب،بابا،تشنه
-
دنیا کویری میشود، اما نمیمیرد
باران نمیبارد چرا صحرا نمیمیرد؟
دنیا کویری میشود اما نمیمیرد
دیری است با اندوه میپرسم سؤالی را
از دیدن لبهای تو دریا نمیمیرد؟
-
نگاه روشن
خورشید را به سجده میاندازد، برق نگاه روشن دیدارت
دریا به خواب رفته و میبیند، چشمان پرستارۀ بیدارت
امشب چراغها همه خاموشند، پایان قصه را تو روایت کن
باید که دید دایره سهم کیست، باران عشق خورده به پرگارت
-
ترانۀ پاک اذان
اگر چه غربت از این آسمان نخواهد رفت
بدون اذن تو تیر از کمان نخواهد رفت
همین که ظهر شود، گوشها به سوی لبی
بهجز ترانۀ پاک اذان نخواهد رفت
ماه پیدا شده در خانه، مبارک باشد
ماه تا آینۀ خانۀ مولا آمد
رونقی تازه به کاشانۀ مولا آمد
کودکی تازهتر از ریزش باران در باد
شهر آشوبتر از حال بیابان در باد
چشم وا کرد، چه چشمی است، چراغی روشن
غنچۀ وا شده در دامن باغی روشن
نسبش عشق، لقب عشق، مرامش عشق است
لهجهاش، زمزمهاش، تکیه کلامش عشق است
چون گلستان شده کاشانه، مبارک باشد
باد برخاسته دیوانه، مبارک باشد
باد برخاسته دیوانه، خبر شیرین است
ماه پیدا شده در خانه، مبارک باشد
گونۀ مادرش از شوق لبالب اشک است
پدرش گفته صمیمانه: مبارک باشد
مادرش شمع، خودش گل، پدرش پروانه است
به گل و شمع، به پروانه مبارک باشد
وقت مستی است که میخانه و ساقی جمعاند
می حلال است به پیمانه مبارک باشد
گیسویش باغ معطر شده با ریحان است
عطر ریحان به سر شانه مبارک باشد
پسراز باغ بهشت و پدر از روضۀ نور
عشق بیگانه به بیگانه مبارک باشد
پسری آمده تکرار پیمبر باشد
پسری آمده از آینهها سر باشد
پدر امروز چهها دیده در این گهواره
بوی یاس است که پیچیده در این گهواره
چشم گهواره بهار ازلی را دیده است
چون علی بن حسین بن علی را دیده ست
پسری آمده از کوچۀ کنعانیها
پسری آمده از نسل رجز خوانیها
گونههای پسر امروز چه بوسیدنی است
بازی حضرت مولا و علی دیدنی است
پدر امروز به دنبال پسر میگردد
بوی سیب است که میآید و بر میگردد
آن چنانی که مسافر به سفر خواهد رفت
این پسر روزی از آغوش پدر خواهد رفت
بی گمان خیمۀ خورشید به هم میریزد
لحظههای که پسر سوی خطر خواهد رفت
آسمان تشنۀ تکبیر رجز خوانی اوست
سپر افتاد اگر، باز پسر خواهد رفت
خبر این است شهادت هنر مردان است
مرد در معرکه دنبال هنر خواهد رفت
وسط معرکه میچرخد و سوی دریا
تا نریزد همه جا نیزه، مگر خواهد رفت؟
بوی سیب آمده باران برسد یا نرسد
عطر این واقعه هنگام سحر خواهد رفت
تا غنیمت برساند به همه، پیدا نیست
به ملاقات تنش چند نفر خواهد رفت
روضه این است ولی بسته بماند بهتر
روضه خوان بی رمق و خسته بماند بهتر