- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۹/۰۱
- بازدید: ۸۱۶۴
- شماره مطلب: ۹۳۳۱
-
چاپ
تو دوم نسخه شاه غدیری
دو چشمت چشمه آب حیات است
دو دستت سفرهدار کائنات است
اگرچه آسمان اینقدر بالاست
ولی باید بگویم خاک پات است
به درگاهت زدم دست توسل
چرا که درگهت باب النجات است
نفوذ دیدهات تا عمق جانها
و نور رویت از انوار ذات است
تو تشنه بودی و آبی نخوردی
عطشناک لبت، آب فرات است
دوباره از وفایت یاد کردم
دلم را با تو من آباد کردم
تو شیر بیشهای، تو بچه شیری
تو در جنگاوریات بینظیری
امیر و شاه این عالم حسین است
تو هم بر او برادر، هم وزیری
تو کوه سرفراز و استواری
ولی در پیش زینب سر به زیری
تو سر تا پا علی مرتضایی
تو دوم نسخه شاه غدیری
چه میگردد که ای بیدست، امشب
دو دست خالی ما را بگیری
اسیر بند تو هستم اباالفضل
ارادتمند تو هستم اباالفضل
ز هر زیبا رخی، زیبایی آقا
منم مجنون و تو لیلایی آقا
تو ای ماه بنیهاشم همیشه
در اوج آسمان پیدایی آقا
فنون رزم تو همتا ندارد
شبیه مرتضی، یکتایی آقا
دو دست تو ضریح حاجت ماست
گدایی مرا معنایی آقا
اگرچه مشک تو آبی ندارد
بدون مشک هم سقایی آقا
قسم خوردم که پای تو بمانم
همیشه هر کجا از تو بخوانم
تو ساقی و خمار بادهات من
تو اوجی و زمین افتادهات من
میان هر رکوع و هر سجودت
دعاگوی نخ سجادهات من
نشستم بر دو راهی نگاهت
شدم گوشهنشین جادهات من
تو جای خود، همه هستی من، تو
غلام هر غلام سادهات من
مریدت هستم ای سر تا به پا عشق
دلم را بردی و دلدادهات من
همین که طعم مستی را چشیدم
به زیر پرچم تو قد کشیدم
تو در کرب و بلا طوفان نمودی
تو اول شعر غیرت را سرودی
تو قبل ماجرای کربلا هم
نشان دادی که خیلی با وجودی
چه میگویم؟ چرا اصلا نوشتم؟
تو بالاتر ز هر حد و حدودی
دخیل سبز مادرها، رها بود
اگر که باب حاجتها نبودی
چه میبینم؟ چرا بر خاک هستی؟
گمانم پای زهرا در سجودی
اگرچه تیرها بر پیکر توست
ولی خوش باش، زهرا مادر توست
-
دومین مرتضی
ظرف خالی، دوباره پر شده است
آسمان از ستاره پر شده است
هر دو چشم ستاره بارانم
از شعف، از نظاره پر شده است
-
عشقمان بوده بمانیم فقط محضر عشق
دل ما خورده گره بر ورق دفتر عشق
درسها یاد گرفتیم از این منبر عشق
کسب تکلیف نمودیم اگر از در عشق
عشقمان بوده بمانیم فقط محضر عشق
-
روضۀ سقا
این جمعه هم گذشت، نشد تا ببینمت
دادم به دل امید که فردا ببینمت
میخوانم از دو دست ابوالفضل تا مگر
یک شب میان روضۀ سقا ببینمت
تو دوم نسخه شاه غدیری
دو چشمت چشمه آب حیات است
دو دستت سفرهدار کائنات است
اگرچه آسمان اینقدر بالاست
ولی باید بگویم خاک پات است
به درگاهت زدم دست توسل
چرا که درگهت باب النجات است
نفوذ دیدهات تا عمق جانها
و نور رویت از انوار ذات است
تو تشنه بودی و آبی نخوردی
عطشناک لبت، آب فرات است
دوباره از وفایت یاد کردم
دلم را با تو من آباد کردم
تو شیر بیشهای، تو بچه شیری
تو در جنگاوریات بینظیری
امیر و شاه این عالم حسین است
تو هم بر او برادر، هم وزیری
تو کوه سرفراز و استواری
ولی در پیش زینب سر به زیری
تو سر تا پا علی مرتضایی
تو دوم نسخه شاه غدیری
چه میگردد که ای بیدست، امشب
دو دست خالی ما را بگیری
اسیر بند تو هستم اباالفضل
ارادتمند تو هستم اباالفضل
ز هر زیبا رخی، زیبایی آقا
منم مجنون و تو لیلایی آقا
تو ای ماه بنیهاشم همیشه
در اوج آسمان پیدایی آقا
فنون رزم تو همتا ندارد
شبیه مرتضی، یکتایی آقا
دو دست تو ضریح حاجت ماست
گدایی مرا معنایی آقا
اگرچه مشک تو آبی ندارد
بدون مشک هم سقایی آقا
قسم خوردم که پای تو بمانم
همیشه هر کجا از تو بخوانم
تو ساقی و خمار بادهات من
تو اوجی و زمین افتادهات من
میان هر رکوع و هر سجودت
دعاگوی نخ سجادهات من
نشستم بر دو راهی نگاهت
شدم گوشهنشین جادهات من
تو جای خود، همه هستی من، تو
غلام هر غلام سادهات من
مریدت هستم ای سر تا به پا عشق
دلم را بردی و دلدادهات من
همین که طعم مستی را چشیدم
به زیر پرچم تو قد کشیدم
تو در کرب و بلا طوفان نمودی
تو اول شعر غیرت را سرودی
تو قبل ماجرای کربلا هم
نشان دادی که خیلی با وجودی
چه میگویم؟ چرا اصلا نوشتم؟
تو بالاتر ز هر حد و حدودی
دخیل سبز مادرها، رها بود
اگر که باب حاجتها نبودی
چه میبینم؟ چرا بر خاک هستی؟
گمانم پای زهرا در سجودی
اگرچه تیرها بر پیکر توست
ولی خوش باش، زهرا مادر توست