- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۹/۰۱
- بازدید: ۴۶۸۱
- شماره مطلب: ۹۳۱۰
-
چاپ
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست، سرزده یک آفتاب از دستش
براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش
على ست ساخته با چهارچوب حیدریش
براى عکس ابالفضل، قاب از دستش
سؤال بوسه به صورت به سر به لب رفته
گرفته است، ولیکن جواب از دستش
کسی که ساقى مستان گرفته در بغلش
عجیب نیست بریزد شراب از دستش
براى ساغر و ساقى شدن همین کافی است؛
که حیدر آمده نوشیده آب از دستش
چه غنچه ای است به دست على که گل نشده
به کوچه آمده بوى گلاب از دستش
2
کمند صید ز زلفش بهار از ابرویش
شروع زخم ز پلکش، شکار از ابرویش
به جاى کشتن فی الفور؟ میکشد کم کم
اگر چه میرود این انتظار از ابرویش
اگرچه ابروى زیباى او کشیده است ولى؛
کشیده است خودش نیز کار از ابرویش
خدا به خیر کند کار آن کسى را که
شده ست یک تنه زخمى دوبار از ابرویش
فرات سر برود، پا برهنه در برود
اگر که در برود اختیار از ابرویش
به جنگ، معنی لایمکن الفرار این است؛
نکرده هیچ دلیرى فرار از ابرویش
نشسته است دو زانو و درس میگیرد
در اوج معرکه ها ذوالفقار از ابرویش
3
شروع می شود این شعر کم کم از چشمش
کسى که نیست دو ابروى او کم از چشمش
کسى که در وسط پلک گل به وقت سحر
گرفته الگوى تهذیب، شبنم از چشمش
به جنگ اوست که دشمن دوبار میترسد
هم از دلیرى ابروى او هم از چشمش
گذاشت بر بدن رود، زخم از دستش
گذاشت بر جگر آب، مرهم از چشمش
سپیدتر شده شعبان به خاطر رویش
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
چکیده گریۀ کاتب به صفحه هرجا که؛
نوشته مقتل ابن مقرم از چشمش
-
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
-
اقیانوس آرام
دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است
به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است
-
روز برادر
اگر در خاک آذربایجان، جانان اباالفضل است
دلیل جان به اسم شهر زنجان، جان ابالفضل است
ستون خیمۀ کرب و بلا در باد و در طوفان
نمیافتد یقین تا تکیهگاه آن اباالفضل است
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست، سرزده یک آفتاب از دستش
براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش
على ست ساخته با چهارچوب حیدریش
براى عکس ابالفضل، قاب از دستش
سؤال بوسه به صورت به سر به لب رفته
گرفته است، ولیکن جواب از دستش
کسی که ساقى مستان گرفته در بغلش
عجیب نیست بریزد شراب از دستش
براى ساغر و ساقى شدن همین کافی است؛
که حیدر آمده نوشیده آب از دستش
چه غنچه ای است به دست على که گل نشده
به کوچه آمده بوى گلاب از دستش
2
کمند صید ز زلفش بهار از ابرویش
شروع زخم ز پلکش، شکار از ابرویش
به جاى کشتن فی الفور؟ میکشد کم کم
اگر چه میرود این انتظار از ابرویش
اگرچه ابروى زیباى او کشیده است ولى؛
کشیده است خودش نیز کار از ابرویش
خدا به خیر کند کار آن کسى را که
شده ست یک تنه زخمى دوبار از ابرویش
فرات سر برود، پا برهنه در برود
اگر که در برود اختیار از ابرویش
به جنگ، معنی لایمکن الفرار این است؛
نکرده هیچ دلیرى فرار از ابرویش
نشسته است دو زانو و درس میگیرد
در اوج معرکه ها ذوالفقار از ابرویش
3
شروع می شود این شعر کم کم از چشمش
کسى که نیست دو ابروى او کم از چشمش
کسى که در وسط پلک گل به وقت سحر
گرفته الگوى تهذیب، شبنم از چشمش
به جنگ اوست که دشمن دوبار میترسد
هم از دلیرى ابروى او هم از چشمش
گذاشت بر بدن رود، زخم از دستش
گذاشت بر جگر آب، مرهم از چشمش
سپیدتر شده شعبان به خاطر رویش
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
چکیده گریۀ کاتب به صفحه هرجا که؛
نوشته مقتل ابن مقرم از چشمش