مشخصات شعر

از زینب کبری نوشتن، مرد می‌خواهد

پاییز بودن، برگ‌های زرد می‌خواهد

باران سرودن، اشک‌های سرد می‌خواهد

از درد گفتن، یک دل پر درد می‌خواهد

از زینب کبری نوشتن، مرد می‌خواهد

 

زینب فقط درد و فقط رنج و فقط غم نیست

بانوی ما بانوی اشک و آه و ماتم نیست

 

از جنس ایثار و شرف، مهد شجاعت بود

معنای صبر و استقامت، کوه غیرت بود

با دست‌های بسته هم در اوج قدرت بود

خطبه به خطبه، پند و اندرز و نصیحت بود

 

تاریخ را سرشار از شور شهامت کرد

با خطبه‌هایش، زینب کبری قیامت کرد

 

گفتند این زن کیست؟ حیدروار می‌ماند

در خطبه خوانی چون علی قهار می‌ماند

وقتی غضب دارد، قسیم النار می‌ماند

مانند تیغ حیدر کرار می‌ماند

 

گفتند این زن نیست، قرآن کریم است او

ناموس «بسم الله الرحمن الرحیم» است او

 

پایان کارش نیست اینجا، تازه آغاز است

از مرگ باکی نیست، وقتی بال پرواز است

یک شیر در زنجیر هم باشد، سرافراز است

پروندۀ کرب و بلا امروز اگر باز است

 

از علم و آگاهی و بیداری زینب‌هاست

اسلام مدیون فداکاری زینب‌هاست

 

زینب قرارش رفت، اما باورش هرگز

دار و ندارش رفت، اما معجرش هرگز

یعنی نخواهد رفت معجر از سرش هرگز

آری برادر رفت، اما خواهرش هرگز

 

ساکت نخواهد ماند و غیرت یاد خواهد داد

کاخ ستم را  خطبه‌اش بر باد خواهد داد

 

حالا به گرد شمع او پروانه می‌آیند

پروانه‌ها دارند مظلومانه می‌آیند

کوچ پرستوهاست، سمت خانه می‌آیند

با نیمه‌ای جا مانده در ویرانه می‌آیند

 

از شام دارد واژه واژه نور می‌آید

زنگ صدای کاروان از دور می‌آید

 

از زینب کبری نوشتن، مرد می‌خواهد

پاییز بودن، برگ‌های زرد می‌خواهد

باران سرودن، اشک‌های سرد می‌خواهد

از درد گفتن، یک دل پر درد می‌خواهد

از زینب کبری نوشتن، مرد می‌خواهد

 

زینب فقط درد و فقط رنج و فقط غم نیست

بانوی ما بانوی اشک و آه و ماتم نیست

 

از جنس ایثار و شرف، مهد شجاعت بود

معنای صبر و استقامت، کوه غیرت بود

با دست‌های بسته هم در اوج قدرت بود

خطبه به خطبه، پند و اندرز و نصیحت بود

 

تاریخ را سرشار از شور شهامت کرد

با خطبه‌هایش، زینب کبری قیامت کرد

 

گفتند این زن کیست؟ حیدروار می‌ماند

در خطبه خوانی چون علی قهار می‌ماند

وقتی غضب دارد، قسیم النار می‌ماند

مانند تیغ حیدر کرار می‌ماند

 

گفتند این زن نیست، قرآن کریم است او

ناموس «بسم الله الرحمن الرحیم» است او

 

پایان کارش نیست اینجا، تازه آغاز است

از مرگ باکی نیست، وقتی بال پرواز است

یک شیر در زنجیر هم باشد، سرافراز است

پروندۀ کرب و بلا امروز اگر باز است

 

از علم و آگاهی و بیداری زینب‌هاست

اسلام مدیون فداکاری زینب‌هاست

 

زینب قرارش رفت، اما باورش هرگز

دار و ندارش رفت، اما معجرش هرگز

یعنی نخواهد رفت معجر از سرش هرگز

آری برادر رفت، اما خواهرش هرگز

 

ساکت نخواهد ماند و غیرت یاد خواهد داد

کاخ ستم را  خطبه‌اش بر باد خواهد داد

 

حالا به گرد شمع او پروانه می‌آیند

پروانه‌ها دارند مظلومانه می‌آیند

کوچ پرستوهاست، سمت خانه می‌آیند

با نیمه‌ای جا مانده در ویرانه می‌آیند

 

از شام دارد واژه واژه نور می‌آید

زنگ صدای کاروان از دور می‌آید

 

۱ نظر
 
  • علیرضا ۱۳۹۷/۰۶/۱۴

    وقتی مقام خواهر معصوم آنچنان است که گرفتار کردن او در مصیبت محض ، جفای در حق اوست ، وای به حال کسانی که از حسین (ص) فقط لطمه و ناله (که البته در جای خود سعادت است ) را یاد گرفتند . احسنت جناب زمانی.بسیار شعر خوبی است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×