- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۹/۰۱
- بازدید: ۴۱۷۲
- شماره مطلب: ۹۲۶۸
-
چاپ
لباس مشکی من یادگاری زهراست
اگرچه گریه نمودم دو ماه با غمتان
مرا ببخش نمردم پس از محرمتان
لباس مشکی من یادگاری زهراست
چگونه دل کنم از آن؟ چگونه از غمتان؟
بگیر امانتیات را، خودت نگه دارش
که چند وقت دگر میشویم محرمتان
برای سال دگر نه برای فاطمیه
برای روضۀ مادر، برای ماتمتان
دلم بگیر که محکم ترش گره بزنی
به لطف فاطمه بر ریشههای پرچمتان
هزار شکر که از لطف پنجره فولاد
میان حلقۀ ماتم شدیم همدمتان
بیا دوباره بخوان روضههای یابن شبیب
که من دوباره بسوزم دوباره با دمتان
چه شامها که زدی سر به گریهام، اما
مرا ببخش نمردم به پای مقدمتان
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
لباس مشکی من یادگاری زهراست
اگرچه گریه نمودم دو ماه با غمتان
مرا ببخش نمردم پس از محرمتان
لباس مشکی من یادگاری زهراست
چگونه دل کنم از آن؟ چگونه از غمتان؟
بگیر امانتیات را، خودت نگه دارش
که چند وقت دگر میشویم محرمتان
برای سال دگر نه برای فاطمیه
برای روضۀ مادر، برای ماتمتان
دلم بگیر که محکم ترش گره بزنی
به لطف فاطمه بر ریشههای پرچمتان
هزار شکر که از لطف پنجره فولاد
میان حلقۀ ماتم شدیم همدمتان
بیا دوباره بخوان روضههای یابن شبیب
که من دوباره بسوزم دوباره با دمتان
چه شامها که زدی سر به گریهام، اما
مرا ببخش نمردم به پای مقدمتان