- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۹/۰۱
- بازدید: ۴۰۵۹
- شماره مطلب: ۹۲۱۴
-
چاپ
مقتل السّجاد
تجسم نیمی از روضه است، وقتی روضه در پرده است
تجسم نیمی از روضه است، وقتی روضه در خیمه به خود پیچیده تب کرده است
خود روضه به هر سو چشم میدوزد
خودش تب میکند در خویش و میسوزد
تجسم نیمی از روضه است، وقتی روضه مستور است
تجسم نیمی از روضه است، وقتی روضه از چشم همه دور است
برای فهم این روضه، همین روضه که در یک گوشۀ یک خیمه افتاده است
برای فهم این روضه که نامش گاه زین العابدین و گاه سجاد است
برای فهم این مضمون آیینی
تو باید از حسین بن علی رخصت بخواهی و دو زانو پای شرح کامل این روضه بنشینی
شب چارم
شب بعد از شب طفلی که شد توی بیابان گم
شب قبل از شب پنجم شب طفل امام مجتبی در گودی گودال
وقتی شد زبانم لال
شب چارم امام چارم ما روضه میخواند
رباب و نجمه و زینب دو زانو میزنند او با خودش تا روضه میخواند
که این آقا شده کاملترین مقتل
میان گودی گودال و روی تل
به نوعی مستند تر از لهوف و مقتل الشمس و صحاب رحمت و کبریت احمر هم
که این مقتل هزاران صفحه دارد در وداع آخر ارباب و اکبر هم
که این مقتل هزاران زاویه دارد به سمت روضۀ باز گلوی خشک اصغر هم
تمام دیدنیها را هم از نزدیک، هم با درک کامل دیده این آقا
به جای اصغر شش ماهه هم ترسیده این آقا
و همراه پدر، خون علی را در هوا پاشیده این آقا
کسی که روضه را میبیند از نزدیک، خود هم میشود یک قسمت از روضه
کسی که روضه را میبیند از نزدیک
نه دل را نخواهد کند دیگر راحت از روضه
نشسته با خودش، یادش میآید ناگهان یک قسمت از روضه
به هم میریزد و خود میشود چون مجلس روضه
به این ترتیب زین العابدین میساخت از هر حادثه روضه
اگر رد میشد از زلفش نسیمی، یاد گیسوی پدر بر روی نی میکرد و تب میکرد
و با موی پدر روز خودش را عین شب میکرد
وداع هرکسی را با پدر میدید، این آقا به هم میریخت
سر یک صحنۀ این گونه، او در جا به هم میریخت
به یاد لحظۀ آخر که از خیمه پدر میرفت، میافتاد
به یاد لحظهای که سر از اوج پیکر باباش سر میرفت، میافتاد
به یاد لحظهای که دست زینب بر کمر میرفت، میافتاد
به یاد آن شبی که ساربان با خنجرش از گودی گودال در میرفت، میافتاد
تمام روضهها را دیده بود و شرح هر یک را پس از کرب و بلا میدید
نسیمی بر گلی میخورد، او بر دست بابا اصغر خود را که میزد دست و پا میدید
کسی در کوچه میافتاد، او در کوچه هم گودال را میدید
صدای پای چندین اسب میآمد، تن بابای خود را زیر سم اسبها میدید
به مقتلها اضافه میکنم من مقتل السّجاد
کسی که با تمام لشگر ارباب، هفتاد و دو دفعه روی خاککربلا افتاد
که هم کرببلا، هم کوفه و هم شام دیده زجر
کسی که هم خودش دیده است، هم از خواهرش هر شب شنیده زجر
کسی که هم شهید و هم اسیر و هم شده جانباز
یقیناً روضهها هر سال از او میشود آغاز
که گفته سم شهیدش کرد؟
جز ارباب و غم عباس و عون و قاسم و جون و علی اکبر و اصغر
غم بازار شام و کوفه و کوچه، همه با هم شهیدش کرد
-
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
-
اقیانوس آرام
دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است
به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است
-
روز برادر
اگر در خاک آذربایجان، جانان اباالفضل است
دلیل جان به اسم شهر زنجان، جان ابالفضل است
ستون خیمۀ کرب و بلا در باد و در طوفان
نمیافتد یقین تا تکیهگاه آن اباالفضل است
-
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست، سرزده یک آفتاب از دستش
براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش
مقتل السّجاد
تجسم نیمی از روضه است، وقتی روضه در پرده است
تجسم نیمی از روضه است، وقتی روضه در خیمه به خود پیچیده تب کرده است
خود روضه به هر سو چشم میدوزد
خودش تب میکند در خویش و میسوزد
تجسم نیمی از روضه است، وقتی روضه مستور است
تجسم نیمی از روضه است، وقتی روضه از چشم همه دور است
برای فهم این روضه، همین روضه که در یک گوشۀ یک خیمه افتاده است
برای فهم این روضه که نامش گاه زین العابدین و گاه سجاد است
برای فهم این مضمون آیینی
تو باید از حسین بن علی رخصت بخواهی و دو زانو پای شرح کامل این روضه بنشینی
شب چارم
شب بعد از شب طفلی که شد توی بیابان گم
شب قبل از شب پنجم شب طفل امام مجتبی در گودی گودال
وقتی شد زبانم لال
شب چارم امام چارم ما روضه میخواند
رباب و نجمه و زینب دو زانو میزنند او با خودش تا روضه میخواند
که این آقا شده کاملترین مقتل
میان گودی گودال و روی تل
به نوعی مستند تر از لهوف و مقتل الشمس و صحاب رحمت و کبریت احمر هم
که این مقتل هزاران صفحه دارد در وداع آخر ارباب و اکبر هم
که این مقتل هزاران زاویه دارد به سمت روضۀ باز گلوی خشک اصغر هم
تمام دیدنیها را هم از نزدیک، هم با درک کامل دیده این آقا
به جای اصغر شش ماهه هم ترسیده این آقا
و همراه پدر، خون علی را در هوا پاشیده این آقا
کسی که روضه را میبیند از نزدیک، خود هم میشود یک قسمت از روضه
کسی که روضه را میبیند از نزدیک
نه دل را نخواهد کند دیگر راحت از روضه
نشسته با خودش، یادش میآید ناگهان یک قسمت از روضه
به هم میریزد و خود میشود چون مجلس روضه
به این ترتیب زین العابدین میساخت از هر حادثه روضه
اگر رد میشد از زلفش نسیمی، یاد گیسوی پدر بر روی نی میکرد و تب میکرد
و با موی پدر روز خودش را عین شب میکرد
وداع هرکسی را با پدر میدید، این آقا به هم میریخت
سر یک صحنۀ این گونه، او در جا به هم میریخت
به یاد لحظۀ آخر که از خیمه پدر میرفت، میافتاد
به یاد لحظهای که سر از اوج پیکر باباش سر میرفت، میافتاد
به یاد لحظهای که دست زینب بر کمر میرفت، میافتاد
به یاد آن شبی که ساربان با خنجرش از گودی گودال در میرفت، میافتاد
تمام روضهها را دیده بود و شرح هر یک را پس از کرب و بلا میدید
نسیمی بر گلی میخورد، او بر دست بابا اصغر خود را که میزد دست و پا میدید
کسی در کوچه میافتاد، او در کوچه هم گودال را میدید
صدای پای چندین اسب میآمد، تن بابای خود را زیر سم اسبها میدید
به مقتلها اضافه میکنم من مقتل السّجاد
کسی که با تمام لشگر ارباب، هفتاد و دو دفعه روی خاککربلا افتاد
که هم کرببلا، هم کوفه و هم شام دیده زجر
کسی که هم خودش دیده است، هم از خواهرش هر شب شنیده زجر
کسی که هم شهید و هم اسیر و هم شده جانباز
یقیناً روضهها هر سال از او میشود آغاز
که گفته سم شهیدش کرد؟
جز ارباب و غم عباس و عون و قاسم و جون و علی اکبر و اصغر
غم بازار شام و کوفه و کوچه، همه با هم شهیدش کرد